استاد دانشگاهی که ۵ زبان خارجی می‌داند، به اتهام کلاهبرداری از ۱۱۴ نفر بازداشت شد

تعداد زیادی مرد و زن در مقابل اداره چهاردهم پلیس آگاهی پایتخت ایستاده‌اند. آنها به تازگی خبر بازداشت مردی را شنیده‌اند که از آنها ۴۰ میلیارد تومان کلاهبرداری کرده و به دنبال این ماجرا خود را بلافاصله به اداره آگاهی رساندند.

با دیدن متهم ناگهان غوغایی بر پا می‌شود. هر کدام جمله‌ای می‌گوید، یکی می‌گوید من یک و نیم میلیارد تومان از دست داده‌ام. آن یکی سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید قرار بود به ما سود خوبی بدهد به همین دلیل ماشینم را فروختم و کلی هم پول قرض گرفتم و به او دادم. مرد جوانی گلایه دارد که طلاهای همسر و دخترش را فروخته تا بتواند ۸۰۰ میلیون تومان فراهم کند و بهره‌ای ببرد. یکی از آنها هم‌محله‌ای متهم است و می‌گوید به اعتبار پدر متهم این پول را در اختیارش گذاشته است.

عده زیادی طلا و ماشین و خانه‌شان را فروختند چرا که مرد کلاهبردار به آنها وعده داده بود در کمتر از یک سال می‌توانند پنت‌هاوس خریداری کنند و چند برابر قیمت خانه‌ای که فروخته‌اند، به دست بیاورند. به آنها گفته بود با ارز دولتی لوازم خانگی وارد کرده و با ارز آزاد به فروش می‌رسانند و همین مسأله بود که طمع را به جان مالباختگان انداخت و باعث شد آنها برای رسیدن به این سراب دست به هر کاری بزنند تا پول فراهم کنند و در اختیار سعید، متهم میانسال قرار دهند. حتی یکی از شاکی‌ها زمانی که متوجه شد پول‌هایش را از دست داده و کلاه سرش رفته، دچار حمله قلبی شد و کارش به بیمارستان کشید.

کلاهبرداری‌های سریالی دکتر زبان‌شناس

چند متر آن طرف‌تر از شاکی‌ها، مردی بلند قد ایستاده که دستبند به دست دارد. ۶۰ ساله است و ۴۰  میلیارد تومان از حدود ۱۰۰ نفر کلاهبرداری کرده است.

سابقه داری؟

من استاد دانشگاه هستم و عمری با آبرو زندگی کرده‌ام. ۵ زبان انگلیسی، اسپانیایی، عربی، فرانسوی و ترکی استانبولی را مثل زبان مادری‌ام بلدم. دکترای زبان شناسی دارم اما زندگی روی بدش را نشانم داد و بدبیاری آوردم.

چه شد یک استاد دانشگاه تبدیل به مردی کلاهبردار شد؟

طمع، برای اینکه به داشته‌هایم قانع نبودم. مغازه پدری‌ام را بازسازی و به دفتر کار تبدیل کردم. به اعتبار پدرم که کاسب قدیمی محل بود و خودم که استاد دانشگاه بودم، با سرمایه دیگران، لوازم خانگی خریداری می‌کردم و سودی که از فروش این لوازم به دست می‌آوردم را بین سرمایه‌گذاران پخش می‌کردم. همه چیز خوب بود اما به خاطر تورم و افزایش قیمت‌ها، سود مشارکت پایین آمد و کسانی که پولشان را در سرمایه‌گذاری قرار داده بودند وقتی با کاهش سود مواجه شدند، درخواست مطالبه پول کردند. می‌خواستند در زمینه واردات خودرو سرمایه‌گذاری کنند. من مانده بودم و کلی طلبکار که حریف آنها نمی‌شدم.

اما می‌گویند املاک و خودروهای مدل بالایی داری؟

داشتم، بنز، پورشه و خانه‌ای ویلایی، اما با بد شدن وضعیت زندگی‌ام، آنها را هم فروختم. من که اموالم را از دست داده بودم و از طرفی سرمایه‌گذاران هم پولشان را می‌خواستند، درنهایت تصمیم گرفتم کاری را که نمی‌خواهم انجام دهم. به آنها گفتم لوازم خانگی را با ارز دولتی وارد می‌کنم و سود خوبی دارد تا به این طریق پول بیشتری به دست بیاورم و بتوانم هم برای خودم زمان بخرم و هم اینکه با سرمایه‌گذاری جدید شاید جلوی ضرر را بگیرم.

درنهایت با پول‌ها فرار کردی؟

نمی‌خواستم فرار کنم، مشاور و روانپزشکم پیشنهاد دادند که بهتر است تهران را ترک کنم. وقتی از تهران رفتم، شاکی‌ها تصور کردند که به کانادا رفته‌ام. اما من در باغ ویلایی که در هشتگرد اجاره کرده بودم زندگی می‌کردم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. در واقع فقط اینطوری وانمود کردم که تصور شود از کشور رفته‌ام. من حتی می‌خواستم طوری وانمود کنم که فوت کرده‌ام که این پرونده برای همیشه بسته شود و بتوانم با هویتی دیگر زندگی کنم. من آنقدر فرد باهوش و مستعدی بودم که با هویتی دیگر هم می‌توانستم برای خودم کار درست و حسابی دست و پا کنم.

عذاب وجدان نداری که زندگی این همه آدم را نابود کرده‌ای؟

مگر می‌شود که عذاب وجدان نداشته باشم. دلم می‌خواهد شاکی‌ها حلالم کنند.

About Author