اختصاصی ساقی آذربایجان /دکتر رحیم حیدری، عضو هیات علمی گروه برنامه ریزی شهری و منطقه ای دانشگاه تبریز
اینجا تبریز است، تبریز شمس پرور، کعبه دو عالم، بهشت برین و برتر از عالم ناسوت و لاهوت. شهری که حضرت مولانا از مسافران و کاروانهای تبریز، تمنای مشتی خاک از محله سرخاب تبریز می نمود تا به روز مرگ به خاک مقبره الشعراء تبریز سپرده شود.
با اینکه خاکش، بارها جنگ دیده و اشغال شده، بارها لرزیده و زلزله با خاکش یکسان نموده و به مرز هدم کامل رفته، اما نه تنها محو نشد، بلکه قویتر از قبل، از خاکسترش برخواسته، چندانکه بارها پایتخت ایران شده و منشاء اغلب تحولات مهم ملی و همیشه نگهبان و تکیه گاهی امین و مطمئن برای وطن.
از اینروست که معتقدم روح نامیرای تبریز، به مثابه مهم ترین میراث این شهر، لایق توجه و درخور و شایسته بهترین هاست خاصه در حوزه مدیریت و برنامه ریزی شهری.
پیتر هال – پدر برنامه ریزی شهری نوین – معتقد است که شهرها چیزی نیستند جز محل تبلور و تجسم آراء و افکار شهروندان و برنامه ریزانش. در واقع هر شهری، محصول عقاید و نگرش ساکنان و سازنده گانش است. از آنجایی که نگرش مدیران و برنامه ریزان شهری، همچون نرم افزاری، سخت افزار شهرها را هدایت می کنند، لذا دستیابی به برنامه ریزی و مدیریت شهری کارآمد و اثربخش، در گرو شناخت و تحلیل بینش و رویکرد مدیران شهرهاست. از اینرو بدهی است که ابتدا برویم سراغ مدیران شهر و ببینیم چه تلقی از شهر و فرایند “برنامه ریزی و مدیریت شهری” دارند.
نتایج و یافته های تحقیقات متعدد این حوزه، نشان می دهند که اغلب برنامه ریزان و مدیران تصمیم ساز حوزه شهری ایران و خاصه تبریز، فن سالار (تکنوکرات) هستند. مدیرانی که یحتمل نه تنها از فن سالار بودن خود مطلع نباشند و اساسا با مشی فکری تکنوکراسی نیز نامانوس باشند بلکه از انتساب خود بدان خرسندند و در کارنامه و روزمه خود بدان مفتخر.
داستان ورود مهندسان به حوزه های مدیریت و برنامه ریزی، ریشه در انقلاب صنعتی دارد. پیشرفتهای تکنولوژیک به مثابه محصول انقلاب صنعتی و توسط مهندسان، چهره شهرها را چنان متحول کردند که در تاریخ سکونتگاههای بشری بی سابقه بود. به ویژه در شهرهای ایالات متحده که آسمانخراش های مهندسان، سمبل پیشرفت، رونق اقتصادی شهر و ورود به عصر جدید بشمار می رفتند.
اما اینکه آیا خالقان آسمانخراش ها و مهندسان سازه های مدرن شهری، می توانند شهرها را هم مدیریت کنند، سوالی بود که فرصت پاسخش را بزرگترین بحران تاریخ اقتصادی جهان و آمریکا – پس از جنگ جهانی اول – بما داد و برای نخستین بار سکان برنامه ریزی در اختیار مهندسان تکنوکرات قرار گرفت. آنها با شعار مهندسی اقتصاد و اجتماع، کوشیدند تورم و قیمت ها را مهندسی و کنترل کنند. هر چند نتیجه قابل پیش بینی بود: آنها در این مقوله ناکام ماندند.
اما دوران درخشش و تسلط مهندسان و فن سالاران آمریکایی، مقارن شد با ورود ایران به عصر جدید برنامه ریزی کلاسیک و مدرن. دوره ای که از آن به عنوان دوران گذار از سنت به مدرن و یا مدرنیزاسیون ایران نیز یاد میشود. اما در حقیقت نه تنها مدرن نشدیم بلکه از روندها و سنتهای اقتصادی اجتماعی مان نیز گسستیم. رویه هایی که حداقل با چندین قرن عقبه تاریخی، محصول فرایندی تکاملی بودند. همزمان عواملی چون نفت و ورود دلارهای نفتی به معادلات جا افتاده اقتصادی اجتماعی گذشته و کلاسیک و اصلاحات ارضی، این گسست را تشدید کردند و ایران از سنت بریده و از مدرن مانده را خلق کردند.
ورود فن سالاران و رویکرد تکنوکراسی به برنامه ریزی و مدیریت، مهم ترین واردات فکری این دوره ایران بوده است. آنها تلاشهایی هم برای برنامه ریزی های کلان انجام دادند و حتی سازمان برنامه و بودجه را تاسیس کردند، اما بنا به دلایل مذکور، همچون اغلب تجارب و آزمایش های پیشین، ناکام ماندند. اساسا اتخاذ نگاه فن سالاری به برنامه ریزی اقتصاد و اجتماع، اشتباهی است که نیازی به تکرار نداشت. با اینکه بیش از چندین دهه از خروج آنها میگذرد، اما نگاه های فن سالارانه، همچون میراثی شوم و به مثابه رویکرد مسلط خاصه در حوزه برنامه ریزی شهری ایران، همچنان بازمانده و فعال است.
شهرهای ایران، مملو است از آثار حضور این نگاه و البته با همراه با تبعات و عوارض منفی خود. اگر با اندکی تامل و تعمق در تبریز قدم بزنیم، آثار تسلط فن سالاران بر فرآیند برنامه ریزی و مدیریت شهری تبریز، کاملا هویداست. این مقال و این مجال کوتاه، تنها به ذکر برخی از مصادیق آن در تبریز می پردازد:
فن سالاران شهری، برنامه ریزی شهری را مقوله ای ” علمی – تخصصی ” می دانند لذا خود را بی نیاز از نظرات دیگران از جمله شهروندان میدانند، حتی اگر شهروندان بهره مندان نهایی آن باشند.
آنها بجای اطلاع از آرای کاربران واقعی طرح های شهری یعنی شهروندان، ترجیح می دهند در قبال نقد و نظرات شهروندان، سکوت کرده و اساسا خود را بی نیاز از نظر شهروندان و پاسخ به سوالات آنها بدانند. حتی گاها برای طفره از پاسخ، خود در مقام ناقد، از چرایی شرایط کنونی مدیریت شهری، سوال می پرسند!
کافیست به رسانه های محلی و شبکه های اجتماعی تبریز سری بزنیم، آنجا مملو است از سوالات و پرسش این مدیران در مورد نواقص مدیریت شهری! پل دیویدوف – پدر برنامه ریزی شهری وکالتی- از آنها میپرسد آیا شهر به اندازه یک جفت کفش هم، اهمیت ندارد؟ مگر کفاشان پیش از تولید آن، از مشتریان در مورد کم و کیف محصولشان نظر نمیخواهند؟ چطور میتوان شهری ساخت بدون اطلاع از آراء و نظرات شهروندانش؟
اولویت نخست فن سالاران شهری، ابعاد ظاهری و آرایش های فیزیکی شهر است نه ملاحظات اجتماعی اقتصادی و نتیجتا رضایت شهروندان. چرا که برنامه ریزی شهری را بجای اینکه فرایندی اجتماعی- اقتصادی بدانند، مقوله ای ” فنی-اجرایی ” می دانند. لذا ظاهر شهر برای یک فن سالار، معیاری است کافی و مناسب برای ارزیابی موفقیت برنامه هایش، حتی مهمتر از احوال اقتصادی شهر و شهروندان. از روگذر ها و زیر گذرهای تبریز( آبرسانی) – که همچون بوم نقاشی کودکانه دائما در حال تغییر است – تا انواع جداول بلوارها، نرده ها(بلوار ۲۹بهمن) دیوارها و یا تعویض کف معابر و خیابان ها که اساسا حتی سالم هم باشند، (پیاده راه ولیعصر)، مصادیقی اند که هر روز آنها را می بینیم و از کنارشان عبور میکنیم. یقینا توجه به ابعاد ظاهری شهر مهم است اما برای شهری با نیم میلیون جمعیت ساکن در سکونتگاههای غیر رسمی( حاشیه نشین) و محدودیت های مالی متعدد، موارد مذکور یقینا باید آخرین اولویت مدیران شهری باشد نه اولین. در این رویکرد حتی فضاهای سبز که ریه های شهرند و سازه های تاریخی که سرمایه های تاریخی فرهنگی شهر که فراتر از هویت شهرند و به عنوان میراث موظفیم به آیندگان دهیم نیز مصون نیستند و به زعم خود و برای مدرن کردن شهر، آنها را محو میکنند. آنجا هم که نتواند مشکل شهری را حل کنند، با پاک کردن صورت مساله و یا گاه مخفی کردن، آنها را حل می کنند! مانند حاشیه نشینان پیرامون کمربندی ها و اتوبان های شهر که با دیوارهای پیش ساخته بتنی نامرئی میشوند یا حتی با ساخت تونلی در مسیر خطرناک مسیل رودخانه، بافت فرسوده (محدوده سامان میدانی) از نظرها پنهان می شود.
فن سالاران شهری علاقه عجیبی به الگو های توسعه از بالا به پایین و یکدست سازی دارند. برای مثال آیین نامه های مصوب پایتخت، یگانه مرجع تصمیم گیری و مشورت آنهاست حتی اگر خود آیین نامه به صراحت به آنها واگذار کرده باشد. نتیجتا آنها در فرایند تهیه و اجرای طرح های شهری، بجای استفاده از کارشناسان و خبرگان بومی آشنا به محل، از “مهندسان مشاورین تهران” دعوت میکنند که برای تبریز نسخه تجویز کند. بجای نظرات گروه های محلی و شهروندان، نگاه استعلام محورشان همیشه به مرکز است. تبریز امروز اشباع شده است از آثار اتخاذ چنین رویکردی، از طرح های ترافیک وحمل و نقل گرفته تا احیای بافت های تاریخی و حتی نجات دریاچه ارومیه.
فن سالاران و مدرنیست های شهری، عاشق مقیاس های بزرگ و کلان هستند و به چیزی جز ابرپروژه فکر نمی کنند. با شعار ساخت “بزرگ ترین” ها وارد گود میشوند، آن را فرمول طلایی خدمت به شهروندان می دانند. چراکه باور دارند بین تعداد شهروندان کاربر و مقیاس پروژه، رابطه ای مستقیم وجود دارد، مانند بزرگترین بیمارستان، آتش نشانی، کتابخانه یا پارک شهری. اما در برنامه ریزی شهری واقع گرا، چنین مقیاس هایی نه تنها بی معنی و تخیلی اند بلکه در واقعیت، عکس آن مصداق دارد. رویکردهای برنامه ریزی شهری همچون مشارکتی، وکالتی و واقع گرا بر مقیاس های کوچک و محلی شهری تاکید دارد. آیا بجای ساخت بزرگترین بیمارستان یا پارک شهری، بهتر نیست چندین درمانگاه یا پارک محله ای بسازیم؟ بماند که سنگ بزرگ علامت نزدن است و همیشه محدود به تابلوها هستند و کمتر رنگ واقعیت را میبینند.
برای مثال تابلو و خبر ساخت بزرگترین پارک شهری ایران در محدوده( میدان آذربابجان) تبریز، برای خودش بیش از نیم قرن تاریخچه دارد و هرچند بخش عمده ای از اراضی آن به کاربری های دیگر تغییر یافته است. در فرایند برنامه ریزی شهری شهروندمحور، گاها مقیاس های کوچک و محلی برای شهروندان جنبه حیاتی دارند مانند کاربری های فوریتی همچون اورژانس و یا امداد و نجات ایستگاههای آتش نشانی محله ای در محلات قدیمی.
با آنکه همه شهروندان تبریزی، از جمله ساکنان محلات قدیمی، بصور مستقیم و غیر مستقیم در ساخت “بزرگترین” بیمارستان و ایستگاه آتش نشانی نقش و سهم دارند اما در واقعیت تعدادی قابل ملاحظه ای از شهروندان ساکن محلات قدیمی بخاطر بافت قدیمی و کوچک بودن عرض شبکه معابر و کوچه ها، هیچگاه رنگ آمبولانس یا کامیون آتش نشانی را نخواهند دید. این مثال در مورد اغلب کاربری های عمومی کلان مقیاس مصداق دارد.
نتیجه
با اینکه رویکرد فن سالاری از نگرش های مسلط بر فرایند برنامه ریزی شهری در اغلب شهرهای ایران است اما در میان شهرهای ایران کمتر شهری چون تبریز، این چنین اسیر نگرش فن سالاری و تکنوکراتها بوده است. فن سالاران در طول یک قرن گذشته، به بهانه هایی چون مدرن سازی، تبریز را از باغ شهری بزرگ به یک بتن شهر و جنگلی از برج های بتنی بدل کردند. با خط کش و گونیا به بهانه شهرسازی مدرن، به هویت تاریخی فرهنگی آن سوهان کشیده و آن را فرسودند.
اینجا تبریز کبیر است، شهری که نه تنها و به بکرات از همه حوادث طوفانی بنیان کن عبور کرده و همواره از حیات خود و شهروندانش محافظت کرده، بلکه تکیه گاه نیرومندی هم برای ایران است. وقت آن فرا رسیده که مدیران شهری و شهروندانش، تبریز را دریابند و از منظر جدیدی بدان نگاه کرده و بدان حیات بخشند. این رنسانس و بازاحیاء شهری اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه تبریز با نگاه های متفاوت و جدیدی، بازکشف شود. چندانکه گفته اند بدون نگاه و مسیر متفاوت، نمیتوان به مقصد جدیدی رسید.
مسعود برزگر جلالی, [۲۱٫۱۱٫۲۴ ۰۹:۵۱]
از روگذر ها و زیر گذرهای تبریز که همچون بوم نقاشی کودکانه دائما در حال تغییر است تا انواع رنگ آمیزی جداول و نرده ها و دیوارها و یا تعویض کف معابر و خیابان ها که حتی سالم هم باشند مصادیقی اند که هر روز آنها را می بینیم.
یقینا برای شهری با نیم میلیون جمعیت ساکن در سکونتگاههای غیر رسمی( حاشیه نشین) موارد مذکور یقینا باید آخرین اولویت مدیران شهری باشد نه اولین !
پست های مرتبط
استاندار آذربایجانشرقی: هرگز با نمایندگان مجلس معامله نمیکنیم!
تبریز میتواند شهر عاری از بیکار مددجوی بهزیستی باشد
«ارس» به منطقه آزاد هوشمند کشور تبدیل میشود