پروفسور جواد هیئت
پدر جراحی قلب ایران
ادامه از صفحه ۱….
من در بیمارستان، علاوه بر انجام عمل جراحی، خودم از بیماران جراحیشده قلب و ریه، پرستاری میکردم.
مگر پرستارها نبودند که شما میگویید من پرستاری میکردم؟
بودند اما بلد نبودند مراقبتهای ویژه را انجام بدهند و ما پرستار دورهدیده قلب نداشتیم چون اصلا جراحی قلب نداشتیم. خلاصه ادامه دادم تا سال ۱۳۴۱ که جراحی قلب باز را انجام دادم که برای اولین بار در ایران با روش هیپوترمی انجام میشد.
آن اولین بیماری که در ایران جراحی قلب روی او انجام شد به خاطر دارید؟
بله. یک خانم ۲۰ ساله بود که به تنگی مادرزادی دریچه شریان ریوی مبتلا بود. اسمش نصرت یزدانی بود.
ایشان را در بیمارستان دادگستری عمل کردم. نحوه عمل اینطور بود که آن موقع در دنیا جراحی قلب هنوز در مراحل ابتدایی بود و ماشین قلب و ریه مصنوعی در ایران نداشتیم. پس آمدیم با توجه به اینکه میدانستیم بدن اگر درجه حرارتاش به ۲۸ درجه برسد، میتوانیم زمان تحمل سلولهای قشر مغز را بدون اکسیژن و خون از ۳ دقیقه در دمای عادی به ۷ دقیقه برسانیم، برای انجام جراحی، قلب را برای مدتی از تپش متوقف کردیم. ابتدا مریض را بیهوش کردیم، یک وان حاوی آب یخ مهیا کردیم. مریض را در آن گذاشتیم، درجه حرارتاش که به ۳۰ درجه رسید، او را خارج کرده و خشک کردیم و روی تخت گذاشتیم.
چرا ۳۰ درجه؟
چون در این حال متابولیسم خیلی کم میشود و بعد از خروج بیمار از وان حرارت ۲ تا ۳ درجه هم پایین میآید. اگر تا ۲۸ درجه سردش میکردیم، ممکن بود قلب دچار فیبریلاسیون شود. سپس سریعا قفسه سینه را شکافتیم. به قلب رسیدیم. رگهای آورنده خون و خارجکننده خون را با نوارهای مخصوص و پنسهای خاص بهطور موقت بستیم. شریان ریوی را در بالای محل ورود به قلب باز کردم و شریان ریوی و قلب را از سرم فیزیولوژی پر کردم. بعد نوارها و پنسها را آزاد کردم، خون دوباره به قلب آمد و قلب به تپش افتاد. این کار نهایتا ۴ تا ۵ دقیقه طول کشید و ما تا ۷ دقیقه وقت داشتیم. البته جراحی با این متد را برای ۲ نوع عمل بیشتر نمیشد انجام داد. من برای راهاندازی ماشین قلب و ریه مصنوعی به پاریس رفتم. شاید ۸ بار با هزینه خودم رفتم و آمدم تا نقصها را برطرف کنم و همه امکانات را بیاورم.
کدام ۲ نوع عمل را با به کار بردن هیپوترمی (سرد کردن بیمار) انجام میدادید؟
یکی تنگی شریان ریوی، یکی سوراخ بین دهلیزی مادرزادی. روش کار در جراحی «سرد کردن مریض» به این صورت بود که دهلیز بیمار بیهوش را در حالی که دستگاه الکتروکاردیوگرافی به او وصل بود، باز میکردم؛ خون قلب را تخلیه میکردم و سوراخ بین دو دهلیز را میدوختم اما در نواقص دیگر دریچهای و یا تعویض دریچه، نیاز به زمانی زیادتر از ۷ دقیقه بود؛ مثلا ۴۵ دقیقه تا یک ساعت. برای همین باید از ماشین خاص استفاده میشد.
بعد از راهاندازی دستگاه H.L.M چه کردید؟
ابتدا من این جراحی قلب را روی سگها انجام دادم. تا آن موقع حتی در دانشگاه تهران هم جراحی روی حیوانات سابقه نداشت. من با مطالعات مختلف و مسافرت به استکهلم (با توجه به آشنایی قبلی که با پروفسور کرافورد، پیشکسوت جراحی قلب جهان، داشتم) در خدمت ایشان کسب مهارت کردم و برگشتم. آن موقع سال ۱۳۴۶ بود و بهجتآباد هنوز ساخته نشده بود و در آنجا سگهای ولگرد فراوان بودند. برای گرفتن هر سگ آن موقع صد تومان به یکی از کارگران بیمارستان شهربانی پول میدادم. سگها را شب قبل میآورد و با زنجیر به درختی میبست. بماند که صبح اثری از آنها نمیدیدیم و دوباره برای آوردن سگ، منتظر میشدیم. سگهای غیربهداشتی و بدبویی بودند که حتی سلمانی بیمارستان حاضر نبود موهای سینه و شکم و رانهای سگ را بتراشد و گریه میکرد. من خودم دستکش میپوشیدم و ماسک میزدم و این کار را میکردم. از هر بهیاری که میخواستم سگ را سوند بزند، گریه و زاری میکرد. باز خودم آن را سونداژ میکردم.
برای هر عمل به چند سگ احتیاج داشتید؟
اگر پیوند کلیه بود، ۲ سگ میخواستیم و اگر پیوند قلب بود، ۳ سگ: دهنده قلب، گیرنده قلب و سومی هم برای پر کردن ماشین از خون.
همکار هم داشتید؟
بله، خوشبختانه دوست عزیز ما، دکتر منوچهر لیقوانی را که استاد بیهوشی بودند، از تبریز به تهران منتقل کرده بودیم. ایشان سگها را با مهارت اینتوبه (وارد کردن لوله تراشه) میکردند. من برای این کار سخت، تیمی متواضع نیاز داشتم. کمک اول من دکتر مختاری، جراح و رییس بهداری شهربانی بود. دکتر احمدصدر هم ماشین را اداره میکردند و هم وسط عمل، دست میشستند و به ما کمک میکردند. بقیه تیم (دکتر فخران، مرحوم دکتر خاکسار و رفیعی متخصصان قلب، دکتر ارنواز، رادیولوژیست و دکتر ابوسعیدی و بنیاسدی) هم در اداره ماشین قلب و ریه مصنوعی ما را یاری میکردند. خلاصه با هر سختی که بود ۲۵ سگ جراحی شدند و پیوند کلیه و قلب و تعویض دریچه همه آنها را انجام دادیم.
روی انسان چهطور؟
اولین پیوند کلیهام را روی یک درجهدار شهربانی انجام دادم. دهنده کلیه همسر ایشان بود. پیوند خوب انجام شد و یادم هست که در یک چهارشنبه از اسفند ماه سال ۱۳۴۸، او را در بیمارستان هزار تختخوابی بعد از بهبود کامل، معرفی کردم ولی بعد از آن برای گرفتن فتوای فقها به قم رفتم. مسأله را با مراجع، درمیان گذاشتم اما متاسفانه آنها اجازه ندادند. گفتند نمیشود شما قلب مرده را به شخص زنده پیوند بزنید. تا اینکه امام خمینی آمدند و اجازه دادند که این عمل انجام شود اما دیگر از این قضیه ۱۵ یا شاید ۲۰ سال گذشته بود و من نه توان جوانیام را در اختیار داشتم، نه قدرت جراحیام را. فقط بعد از صادر شدن این فتوا خوشحال شدم و الان خوشحالترم که میبینم جراحی قلب هم مثل جراحیهای دیگر، رایج شده و انجام میشود و اساتید ورزیدهای در این رشته داریم.
از خاطره آن جراحی قلب در سال ۴۸ نگفتید؟
بله؛ عمل پیوند قلب را با متد برناردشاموی انجام دادیم، یعنی قلب دهنده را کامل (حتی با قسمتی از ریشه آئورت و شریان ریه) برداشتیم ولی از قلب گیرنده مقداری از دهلیزها را باقی گذاشتیم. قلب گیرنده به ماشین وصل بود. کنار و اطراف قلب، مقداری یخ و آب سرد ریخته بودیم که پس از پایان کار و بخیهزدن دهلیزها، آنهارا برداشتیم. بعد کلامپها را از روی وریدها و همچنین شریان ریه و آئورت برداشتیم. جریان خون برقرار شد. قلب سگ شروع کرد به زدن و همه هیجانزده شدیم. دکتر مختاری بیاختیار جیغ کشید: «خاکسار بیا، قلب میزند!» من هم مثل همکاران خودم، هیجانزده شده بودم.
علاوه بر جراحیهای مختلف، شما مقاله و کتاب هم زیاد نوشتهاید. درست است؟
بله، من در مجلههای پزشکی مقالات علمیزیادی نوشتم. شاید ۵۰ مقاله علمیدر مدت ۱۲سالی که مجله دانش پزشکی منتشر میشد، نوشتم اما به دلایلی آن مجله تعطیل شد. رسالهای در سال ۱۳۵۵ درباره ترومبوفلبیت و درماناش نوشتم. کتاب جراحی عمومی در سال ۱۳۴۶ و مقالههای دیگری در مجلات پاریس و غیره داشتم. در سال ۱۳۶۲ عضو آکادمیجراحی پاریس شدم. از سال ۱۳۴۲ نماینده ایران در انجمن بینالمللی جراحی شدم و ۳۱ سال در این سمت فعالیت داشتم و یک شعبه ایرانی برای این انجمن در تهران تشکیل دادم. از سال ۶۹ تا ۷۷ هم عضو هیأت مدیره جامعه جراحان ایران بودم. بعد از انقلاب و تاسیس دانشگاه آزاد، جراحی را در آنجا تدریس کردم و ۹ سال مدیرگروه جراحی بودم و حالا استاد بازنشسته آن دانشگاه هستم. دانشگاه آزاد، یک کتاب مرا هم به اسم درسهای جراحی در سال ۱۳۷۶ چاپ کرد.
شما در دانشگاه بینالمللی باکو هم استاد هستید؟
بله. آنجا جراحی درس میدهم و به همین خاطر ۵۰۰ جلد کتاب پزشکیام را به آنجا هدیه کردم. در این ۵۵ سال کتابخانه عظیمیداشتم که حدود ۱۰ هزار جلد کتاب داشت و من ۷۵۰۹ جلد به کتابخانه ملی یا مرکزی تبریز در ۱۴ دی ماه ۳ سال پیش اهدا کردم و عزیزان طی مراسمی، از من تجلیل کردند.
گفتید آن مجله «دانش و پزشکی»
را چرا تعطیل کردند؟
در سال ۱۳۵۵، از طرف وزارت وقت اطلاعات (فرهنگ و ارشاد فعلی) دستور دادند مطبوعات باید مقالاتی در تجلیل از پنجاهمین سال سلطنت پهلوی و ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی بنویسند اما من اصولا اهل سیاست نبودم و قلباً هم با پهلوی مخالف بودم و به بهانه اینکه مجله دانش پزشکی، اختصاصی و پزشکی است، چیزی در این باره ننوشتم. در نتیجه دستور دادند که مجله را به ما ندهند و به این ترتیب، بعد از ۱۲ سال انتشار مداوم، مجله تعطیل شد. من تمام عمرم در حال نوشتن مطالب و مقالات علمی بودم و حاضر نشدم وارد سیاست شوم تا مجبور نشوم مخالف عقیدهام چیزی بنویسم یا اقدامی بکنم.
الهه رضاییان / هفته نامه سلامت
پست های مرتبط
گزارش تصویری/ باغ موزه دفاع مقدس تبریز
خیابانهای تبریز پارکینگ شد
جوانترین و پیرترین بانوان اول دنیا!