تبریز گینه یاتّدی غم غصّیه باتّدی

اختصاصی ساقی آذربایجان/ وحید خدادادی

خواب و خوراک از مسئولان گرفته بودند، دو چهره محبوب مدیریت استان که در زمین مردم بازی می کردند و استاندار جوان حتی در ایام تعطیلات عید هم پا در خرخره مسئولان گذاشته بود تا کاستی ها را جبران کند. در جلسه ای که با اعضای شوراها و شهرداران داشت تاکید کرد که یکسال از عمر شورا و دولت باقی مانده و باید کاری کرد، رسما عذر مدیران بی حوصله و بهانه تراش را خواست و اعلام کرد که برای بهانه جویان و تنبل ها جایی در استان نیست، به گفته ها وگزارش های اطرافیان و معاونان اکتفا نمی کرد و شخصا از پروژه ها بازدید می کرد و همین پیگیری ها باعث شد تا بعد از دو دهه اتوبان تبریز- زنجان رنگ آسفالت به خود ببیند، راجع به هر پروژه خفته ای که زیر غبار وعده های محقق نشده خاک می خورد را می تکاندی جای پایش بود و اعلام می کردند که استاندار ملزم کرده تا از فلان تاریخ پروژه آغاز شود، اگر اسائه ادب به صاحت مقدس این شهید بزرگوار نباشد، بدجور موی دماغ مسئولان شده بود و راستش را بخواهید چندتایی را هم نقره داغ کرد تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. در فقره چهارشنبه سیاه تبریز کف میدان فاجعه بود و چندباری هم از شهرداری زهر چشم گرفت تا مدیران حساب کار دستشان بیاید، ترکیب فوق العاده آل هاشم و رحمتی از آن دست زوج خط حمله هایی بود که هر دولتی و هر حاکمیتی آرزوی داشتنش را داشت. راستش را بخواهید برای سیستم اداری خواب زده و بعضا به کما رفته تبریز، چنان شوک مدیریتی وارد شده بود که بیمار از دنیای نباتی برگشته و احیا شده بود، همین چند روز پیش در قالب مقاله ای از او تشکر کردیم از بابت اینکه هست و یک تنه جور همه مدیران را می کشد و بخش استانی سایت و روزنامه تقریبا پر بود از اخباری که مربوط به مدیریت ارشد استان بود. مالک رحمتی جوان دهه شصتی بود که ثابت کرد باید از مدیریت های تاریخ گذشته نسل های اول انقلاب فاصله گرفت و همین فاصله روح تازه ای در کالبد نیمه جان تبریز دمید. در همان مراسم معارفه حمایت تمام و کمال پدر معنوی شهر را هم دریافت کرد و آل هاشم برایش سنگ تمام گذاشت و تا لحظه شهادت هم به قولش وفا کرد. با این توصیفات و بعد از شهادت این دو سرمایه تبریز، آقایان مسئولی که چرت مبارکشان پوزولموشدی، اکنون می توانند به تنظیمات کارخانه باز گردند و دیگر کسی نیست تا بابت ضعف هایی که دارند، بازخواست شان کند. کسی نیست چشم غره بیاید و روز شان را شام یزید کند، باز روز از نو و روزی از نو و بیماری که اگر پزشک حاذقی بالای سرش نباشد باز به کما خواهد رفت، باشد که چنین باشد!

About Author