ساقی آذربایجان/ وحید خدادادی

در طول همه این سال ها باد به سینه انداخته، رگ گردن تیر کرده و با قیافه ای حق به جانب و سرشار از غرور بیجا و اعتماد به سقفی قابل تامل و تحسین و با نگاه از بالا به سایر بلاد این مرز و بوم و در مقام فریب خود و نه دیگران، مدعی اولین بودن کرده ایم و از اولین ها بودنمان سخن گفته ایم.
ما به سیاق کشورهای جهان سومی و به شیوه شرقی ها که دوران طلایی شان همواره به تعبیر مرحوم شریعتی در گذشته قرار دارد، به مشروطه فخر ورزیدیم، اما نگفتیم که الان در بهارستان چه موقعیتی داریم، به خانه علی مسیو به عنوان پارلمان شهری نگاه کردیم و نگفتیم که در شورای شهرمان چه خبر است؟ از احداث اولین مدرسه مدرن ایران در تبریز گفتیم و یادمان رفت که در داشتن مدارس کانکسی رکورد داریم و فرسودگی سخت افزاری مدارس مان بیداد می کند! از هنر هفتم و سابقه هنری مان در خوشنویسی و مکاتب موجود و از این دست گفتیم و یادمان رفت شهرمان سالن نمایش تئاترش از یک پیتزافروشی کوچکتر و امکاناتش در حد لیگ دسته دو تانزانیاست. به دبدبه و کبکبه گفتیم که بزرگترین بازار سرپوشیده جهان را داریم و یادمان رفت که همین بازار ماهی یکبار به دلیل نبود سیستم برق کشی مناسب دچار حریق می شود، از سابقه ملی بازیکنان فوتبال مان گفتیم و سابقه فوتبال تبریز را به رخ کشیدیم و یک استادیوم مناسب و کامل هم نداریم و برای رفع این کاستی وسط کوه را گودبرداری کردیم و اسمش را گذاشتیم ورزشگاه فوتبال! از قونقا گفتیم و یادمان رفت که تراموا و مترو نداریم اتوبوس هایمان بیشتر لایق تردد در دورقوز آباد است تا کلانشهر تبریز. شهرمان را کلانشهر نامیدیم، غافل از اینکه آن مرحوم خوب گفته بود که روستایی پیشرفته است! ما در طول همه این سالها زیر سایه این القاب و عناوین پرطمطراق خسبیدیم و اوضاع مان حکایت مسابقه خرگوش و لاک پشت شد و لاک پشته به مقصد رسید و ما خوابمان برد. از محمد علی تربیت گفتیم و یک عالم بزرگ، یک چهره ملی فرهنگی نساختیم و هنوز برای قد علم کردن در فرهنگ باید لابلای آرشیومطبوعات و کتب قدیمی به دنبال پیشینه و کور سویی باشیم تا شاید آبروداری کند! از شهریار گفتیم و شهریار را خانه خراب کردیم و دور مزارش سیم خاردار کشیدیم و از آن پادگان ساختیم.
اما در همه دورانی که در خواب بودیم، اصفهان، اهواز ومشهد استادیوم های استاندارد و به اصطلاح ما ترک ها ” بشقابا قویمالی ” ساختند و دانشگاه هایشان در رتبه های اول رنکینگ قرار گرفتند و متروهایشان به معنای دقیق کلمه وارد ناوگان ترابری شد. در تمام روزهایی که زیر درخت آلبالو یک وری نشسته بودیم و آوازه گذشته را سق می زدیم، همه از ما پیشی گرفتند و برای مقایسه خود این روزها باید در بین روستاها رقابت کنیم، نه کلانشهرها. ابنیه تاریخی خود را به ادارات دادیم تا یکی دادگاه خانواده بسازد و آن دیگری شورا و عزیز دیگری  در آن ّمیوه بفروشد. در روزهایی که روزنامه خراسان، اخبار جنوب و … در مطبوعات کشور خودنمایی می کند دکه های روزنامه فروشی را به سیگار فروشی تبدیل کردیم و روی دستمان یک سلسلسه رسانه نان به نرخ روز خور وکمیته امدادی ماند که اصطلاحا به درد لای جرز دیوار هم نمی خورند. در بحبوحه این منم کردن ها یادمان رفت که پروژه فاضلاب شهری مان هنوز تمام نشده و در روزهایی که در عینالی آمفی تئاتر روباز می ساختیم و روستای کارتونی ایجاد میکردیم، یادمان رفت که دویست متر پایین تر در ترلان دره سی، ملازینال، سیلاب و خیلی کثیری از محلات دیگر شهر حاشیه نشینی رقمش به نیم میلیون نفر رسیده و با زلزله ۵ ریشتری هم می توان از آن خانه ها مخروبه هایی به وسعت بم ساخت. این روزها اخبار را که ببینید، متوجه این عقب افتادگی ها می شوید، در فیبر نوری، راه های استانی و برون استانی و درون شهری، فرسودگی تجهیزات درمانی و … به نقل از مدیریت ارشد استان عقب افتاده ایم. آری ما عقب افتاده ها به معنای آن چیزی که در علم پزشکی رواج دارد، انصافا عقب افتاده ایم، اما نه صرفا در این حوزه ها که در بهره مندی از هوش و فراستی که واقعیت های موجود را به ما نشان دهد. ما باز به اصطلاح ترک ها فقط “یکه دانیشماخ” بلدیم و به میزان داشته های فرهنگی و اجتماعی هم مسئول و امکانات شامل حال مان شده است. بلاد ما بلادگنده گویی های بی سروته و بی فایده است و تمام خواسته مان استیفای حق تراکتور وجلوگیری از حق خوری در لیگ است، در همه روزهایی که سعی داشتیم خود را پرتماشاگرترین جلوه دهیم، سپاهان با شعار حالاحالا قهرمانیم، به تیم های پایتخت مجال قهرمانی نمی داد. ما همینیم و نه بیشتر، سهم ما هم از توسعه همین است ونه بیشتر! عقب افتاده ها لقب با مسمایی است برایمان، همینو بس!

About Author