خورشید جهان‌افروز دانشگاه تبریز

ساقی آذربایجان/ دکتر سعید طرزمی

من ایشان را یک بار از دور دیدم. مراسم ختم دایی پدرم مرحوم سید اصفهانی پدر خانم آقای سعید جلالی(مدیر انتشارات ستودۀ تبریز) بود. مردی تکیده قامت آمد که استواری خاصی از ورای آن پیدا بود. چند ردیف به احترامش برخاستند. از عمویم، استاد زکریا طرزمی، پرسیدم. گفتند: دکتر منوچهر مرتضوی است. سال ۱۳۸۴ بود و من دانشجوی سال اول کارشناسی زبان و ادبیات فارسی. همان روزها کتاب موجز «فردوسی و شاهنامه» را از ایشان خواندم. آنچه از او شنیده بودم، ابتدا از پدربزرگ فقیدم حاج محمد طرزمی بود. می‌فرمود: برای کارهای تحصیلی عمویم به دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز رفته بود و دکتر مرتضوی مدیر گروه بود. عادت دیرین پدربزرگم که یک بازاری خوشنام و اهل فضل به شمار می‌رفت، در ستایش بزرگان این جمله بود: «فلانی هم فلانی بود». در ستایش استاد مرتضوی هم می‌فرمود: «دکتر مرتضوی هم دکتر مرتضوی بود».
اما دو بانوی استادم با سخنانشان مرا به دنیای دکتر مرتضوی بردند. هر کدام به شیوۀ نظر خود. شادروان استاد پویا از اقتدار و هیمنۀ ایشان می‌فرمود و استاد معدن‌کن از مهر و لطف و پاکیزگی استاد. من استاد مرتضوی را به این دو استاد بزرگ خود شناختم و در هر کدام جلوه‌ای از استاد مرتضوی را پدیدار دیدم. وقتی استاد معدن‌کن می‌فرمودند: «استادم»، ما می‌دانستیم منظور ایشان استاد مرتضوی است؛ بقیۀ استادان را با ذکر نام خطاب می‌کردند.
من نیز در این ۱۸ سال آموزندگی خود، همۀ آثار قلمی استاد را چه کتاب و چه مقاله خوانده‌ام. استاد آمیختگی علامه‌های دیرین ادب فارسی با روشمندی صحیح علمی مستشرقین بود. چنین کسی را دیگر در ادب فارسی در این سطح سراغ دارید؟
استاد علامۀ روش‌شناس ما، استادی کم‌نظیر بود. او جایی استاد بود که علامه‌های کم‌نظیر ادب فارسی چون استاد قاضی طباطبایی، استاد محمد امین ادیب طوسی، دکتر عبدالرسول خیام‌پور و… حضور داشتند. دکتر مرتضوی در میان چنین ستارگان تابناکی، خورشید جهان‌افروز دانشکدۀ ما بود.
در ادامۀ مطلب اندکی به زندگی و آثار زنده‌یاد استاد دکتر مرتضوی می‌پردازیم.‌
استاد منوچهر مرتضوی در ۱ تیر سال ۱۳۰۸ درمحلۀ ششگلان تبریز به دنیا آمد و در ۹ تیر ۱۳۸۹ در همین شهر به علت بیماری و کهولت سن از دنیا رفت و بعد از تشییعی باشکوه در «وادی رحمت» تبریز در کنار همسرش به خاک سپرده شد. پدرش میر ابراهیم مرتضوی و مادرش فاطمۀ مرتضوی بودند.
او تحصیلات مقدماتی را در تبریز در سال ۱۳۱۴ آغاز نمود؛ سپس برای ادامۀ تحصیل راهی تهران شد. در تهران شاگرد بزرگانی چون ملک‌الشعرای بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، علامه علی‌اکبر دهخدا، مجتبی مینوی، علی اصغر حکمت، فاضل تونی، ابراهیم پورداوود، محمدتقی مدرس رضوی و جلال‌الدین همایی بود.
وی در سال ۱۳۳۷ از رساله‌اش با عنوان «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان» به راهنمایی استاد بدیع‌الزمان فروزانفر و مشاورۀ استادان ابراهیم پورداود و محمد تقی مدرس رضوی دفاع کرد و در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران درجۀ دکتری گرفت.
بعد از انتخاب پرفسور محسن هشترودی به عنوان رییس دانشگاه تبریز، وی از دکتر مرتضوی برای تدریس در دانشگاه تبریز دعوت به عمل آورد.
دکتر مرتضوی برای سالیان طولانی استاد و رئیس دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز بود و در سال ۱۳۴۳ به درجۀ استادی رسید.
در حوالی سال ۱۳۳۵ وی اقدام به تأسیس مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران وابسته به دانشگاه آذرآبادگان نمود که در زمان ریاست خود دکتر مرتضوی، کتاب‌های کم نظیری در جامعۀ علمی منتشر کرد.
در مکاتباتی که در حوالی سال ۱۳۳۴ بین دانشگاه تبریز و دانشگاه تهران انجام شد و اسناد آن وجود دارد، دیده می‌شود که با پیگیری شخص استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در خصوص انتقال استاد مرتضوی به دانشگاه تهران، نامه‌ای به دانشگاه تبریز ارسال شده و از طرف دانشگاه تبریز با مخالفت روبه‌رو شده است.
استاد مرتضوی آثار کم و بسیار پژوهشگرانه و معتبری دارند. او را می‌توان اولین کسی دانست که به طور اساسی و پایه‌ای مباحث حافظ‌شناسی را مطرح کرد.
معروفترین اثرش، «مکتب حافظ» (مقدمه بر حافظ شناسی) است که در سال ۱۳۴۴ منتشر شده است. این اثر راه‌گشای حافظ پژوهی است و از مهمترین کتاب‌های مرجع در این زمینه به شکل نوین به شمار می‌آید.
استاد حافظ‌شناسم جناب دکتر علیرضا مظفری، استاد دانشگاه ارومیه در گفتگویی که در کتاب «کیمیای سخن» با ایشان داشتم، در مورد کتاب «مکتب حافظ» می‌فرمایند: «این کتاب یکی از بهترین ره-یافت‌ها به شعر حافظ و رمزگشایی از مفاهیم کلیدی و نمادهای اساسی هنر اوست. استاد مرتضوی صاحب تقدم فضل و فضل تقدم در طرح اساسی‌ترین مباحث حافظ ‌پژوهی، از جمله عشق و رندی و ملامت‌گری است. مکتب حافظ طبق عنوان فرعی و فروتنانه‌اش مقدمه بر حافظ‌‌شناسی نام دارد؛ ولی در واقع مفتاح حافظ‌‌شناسی و از مراجع عمده و کلاسیک نوین در حافظ‌ پژوهی است».
سایر تحقیقات ادبی استاد مرتضوی به شرح زیر است:
-جام جم یا تحقیق در دیوان حافظ
-تحقیق درباره دوره ایلخانان
-فردوسی و شاهنامه
-زبان دیرین آذربایجان
از دکتر مرتضوی دفتر شعر «چراغ نیم مرده» نیز در سال ۱۳۳۳ در تبریز منتشر شده است.
از استاد مقالات بسیاری نیز به جا مانده است که چند نمونه از درخشان‌ترین آنها با محل و سال چاپ معرفی می‌شود:
-جام جم –نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز- ۱۳۳۲
-جام جم: پیر از نظر خواجۀ شیراز- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز- ۱۳۳۳
-عشق در دیوان حافظ- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۴
-تأثر حافظ از سعدی-نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۵
-یادداشتی دربارۀ تأثر خواجه حافظ از داستان شیخ صنعان- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۵
-تصوف در دورۀ ایلخانیان- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۶
-دین و مذهب در عهد ایلخانان ایران-نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۷
-تحلیل یکی از تمثیلات مثنوی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-تابستان ۱۳۳۷
-تحلیل یکی از تمثیلات مثنوی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-پاییز ۱۳۳۷
-ایهام یا خصیصۀ اصلی سبک حافظ- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۸
-تکمله بر مقالۀ «دین و مذهب در عهد ایلخانان ایران»- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز- ۱۳۳۸
-حواشی مرحوم قزوینی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۹
-یادداشت‌های مرحوم قزوینی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۳۹
-جامع‌التواریخ و مؤلف واقعی آن- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۰
-جامع‌التواریخ و مؤلف واقعی آن( بقیه از شمارۀ اول سال سیزدهم)-نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۰
-مقلدین شاهنامه در دورۀ مغول و تیموری و تاریخ منظوم شمس‌الدین کاشانی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۱
-فعل در زبان هرزنی- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۱
-فعل در زبان هرزنی( مانده از شمارۀ پیش)- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۱
-نقش بر آب- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۴۴
-نظری به آثار و شیوۀ شیخ اشراق- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز- ۱۳۵۱
-آثار و اسناد مربوط به زبان دیرین آذربایجان- نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز-۱۳۵۴
-شهریار بزرگ‌ترین شاعر معاصر ایران- بخارا- ۱۳۹۸
البته مقالۀ فوق در سال ۱۳۶۸ نگاشته شده که در سال ۱۳۹۸ از سوی مجلۀ بخارا برای نخستین بار چاپ شده است.
یادنامۀ استاد مرتضوی نیز در سال ۱۳۸۹ به اهتمام دکتر محمد طاهری خسروشاهی با عنوان «سایۀ سرو سهی» توسط انتشارات ستودۀ تبریز چاپ شد.
شعر زیر نمونه‌ای درخشان از اشعار ایشان در ستایش ایران و نشانگر حس وطن‌دوستی استاد است.
صد مرد گر از پای فتد، کار همان است
در پهنۀ این معرکه، پیکار همان است
هر چند نه بغداد همان است و نه دجله
منصور همان، حرف همان، دار همان است
اسکندر و یأجوج نماندند ولیکن
بینِ حق و ناحق، در و دیوار همان است
از رودکی امروز خبر ماند و اثر نیست
اندیشه همان، شیوۀ گفتار همان است
شد سوری و قبطی عربی، لیک در این ملک
از فیض دری، تابش انوار همان است
از طوس و ز تبریز و ز شیراز و سمرقند
گفتار همان، نکتۀ اشعار همان است
از غزنه و از گنجه و شروان و نشابور
وز بلخ، همه شیوۀ اشعار همان است
بر تخت جم و طاق مداین گذری کن
آیینه همان، عبرت ابصار همان است
اطلال به تبریز و به شیراز و صفاهان
هر گوشه سرافراشته معمار همان است
صد گونه پیام است ز صد هند به صد رنگ
بند و قفس و طوطی و منقار همان است
جز بیشۀ سرسبز وطن یاد ندارد
این فیل ـ چه سرمست و چه هشیار ـ همان است
آمویه و اروند و ارس تا لب سیحون
لب تشنۀ اسطورۀ اعصار همان است
عمّان و خزر هر دو کتابی است که هر موج
از قصّۀ صد خاطره، سرشار همان است…

البته قطعاً معروف‌ترین سرودۀ استاد مرتضوی، قصیدۀ معروف «سرود سرنوشت» است؛ قصیده‌ای بسیار طولانی، مطنطن و مملو از اشارات تاریخی و افسانه‌ای و داستانی که خواننده را در اعجاب می‌افکند از عمق دانش سرایندۀ آن، و روح عمیق و والای گویندۀ آن. استاد در مورد این قصیده خود می‌فرمایند: « این قصیده حاصل خاطرات، تخیّلات، و نگرش فسلفی گوینده است. یادِ آرامش‌ها، حوادث تلخ و شیرین، تنوّعات زندگی به ظاهر دشوار ولی سرشار از آسودگی خاطر و آرزوها و امیدها، و نُدبه بر آن همه زیبایی و آرامش و شیرینی و تلخی- که مرارت‌ها نیز در بستر افسانه‌ای و آرام خود از حلاوت عاری نبودند- در زیر چرخ‌های سنگین گردونۀ مهیب زمان و به باد رفتن و به طاق نسیان افتادن آن عوالم خیال‌انگیز در زیر تازیانۀ بی‌امان و خردکنندۀ گردباد سهمگین تمدن و تکنولوژی- سرچشمه و انگیزۀ اصلیِ سرودن این چکامه بوده است». این قصیده همراه با یادداشت استاد بر آن در کتاب «ارج‌نامۀ ایرج»( یادنامۀ استاد ایرج افشار) به خواستاری استاد محمدتقی دانش‌پژوه و دکتر عباس زریاب خویی چاپ شده است که چند بیت آن نقل می‌شود:
ای مظهر مجسّم رؤیاها ای نورِ طورِ سینۀ سیناها
ای سرنوشت جملۀ آدم‌ها ای سرگذشت جملۀ حوّاها
ای واپسین ترانۀ وامق‌ها ای آخرین فسانۀ عذراها
ای از نژاد خسرو و شیرین‌ها ای از تبار عروه و عفراها
ای رشکِ حُسنِ صورت یوسف‌ها ای اشک حزنِ عشق زلیخاها
ای آتشِ فسردۀ مجنون‌ها ای یادگارِ قصّۀ لیلاها
طفلان چگونه بی تو و بی یادت در سر پَزَند آن همه سوداها
جام جمت به سنگ زمان بشکست دل هم شکست و شوق تمنّاها
جای تو ای رفیق کهن خالیست در شهر و کوی و برزن و مأواها
گفتم: «شبی است تیره بیاساییم» گفتا: «چنین کنند شکیباها»
گشتم خموش و کُشت چراغ آن دم شب ماند باز و وشنو و شیواها
زین بیش تابِ راندن و گفتن نیست راهِ دراز و شعر مقفّی‌ها
اشکی به یادِ روی تو افشانم یک قطرۀ اشک و وسعت دریاها

شاید عمق عاطفۀ آن دانشی مرد را در این ابیات از قصیدۀ سرود سرنوشت بیابیم:
یاد آیدم که تنگ غروبی بود در تیر مه به موسم گرماها
در آن بهشت گمشده، یادش باد وصفش برون ز وسعت اصغاها
می‌آمدی ز چشمه سبو بر دوش شرمت حجابِ خواهش و افشاها
آزرمناک آب طلب کردم دادی جواب لیک به ایماها
چل سال زان گذشته و سرمستم زان یک دو جُرعه آب گواراها
آن چشمه نیل و دجله و آمو بود بودی تو جان جملۀ سقّاها
از ناکُجا تو آمدی و رفتی من مانده‌ام به حسرت و ویلاها
در این بهشت گمشده راهم نیست در انتظار وصل تو آنجاها

استاد مقام سیادت نیز داشتند و هر سال در عید غدیر خم، دوستان و آشنایان به این مناسبت به دیدارشان می‌رفتند. ایشان علاقه‌ و عشقی وصف‌ناپذیر به مولا علی(ع) داشته‌اند؛ همچنین استاد شعری در ستایش حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) دارند که ابیاتی از آن را چند سال پیش از استاد والامقامم حضرت دکتر معصومۀ معدن‌کن گرفتم که چند بیت آن ذکر می‌شود:
رمز تسلیم و رضا را از علی آموختم تیره‌دل بودم، صفا را از علی آموختم
استن حنّانه را دیدم که می‌نالد هنوز درد هجر مصطفی را از علی آموختم
آب صافی خون شد از آه علی در چاه ژرف معجز آه و دعا را از علی آموختم…

روان پاکش در این سالگشت عروج جاودانی او با اولیا و بزرگان محشور باد که فخر دانشکدۀ ما و رشتۀ ما بود.
ما سر بر آسمان می‌ساییم که در رشته‌ای دانش‌آموخته‌ایم که استاد مرتضوی‌ها در آن مسیر پیموده‌اند و بر آستان دانشکده‌ای پا نهاده‌ایم که روزی زیر گام‌های ستبر او بر خود لرزیده است.
سواریش دیدم چو سرو سهی خردمند و با زیب و با فرّهی
ز دیدن فزون آمد از آگهی همی‌تافت زو فرّ شاهنشهی

About Author