فقدان مطالبه گری در آذربایجان شرقی

بخش اول گفتگوی اختصاصی روزنامه ساقی آذربایجان با دکتر شعردوست

ساقی آذربایجان/ وحید خدادادی

پیش گفتار :
علی‌اصغر شعردوست متولد ۱۳۴۱ در تبریز. تحصیلات خود را تا سطح دانشگاه در شهر تبریز طی کرد و در سال ۱۳۶۹ از رساله دکترای خود در آکادمی علوم آذربایجان دررشته فیلولوژی (زبان‌شناسی) دفاع کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهای انقلابی مختلف فعالیت کرد و تا سال ۱۳۶۹ مدیریت‌های مختلفی را در صدای جمهوری اسلامی ایران بر عهده داشت که آخرین آن‌ها ریاست شبکه سراسری صدای جمهوری اسلامی ایران بود. در دور ششم مجلس شورای اسلامی با رای نسبتا بالا بعنوان نماینده مردم بریز و آذرشهر و اسکو انتخاب گردید. از اهم مسئولیت‌های ایشان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
رئیس رادیوی تبریز و ایجاد گروه‌های هنری و موسیقی در تبریز در بدو پیروزی انقلاب اسلامی
رئیس شبکه سراسری رادیو ایران
مدیرعامل انتشارات بین‌المللی الهدی
مدیرعامل انتشارات سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش)
دبیر شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
عضو هیئت امناء بنیاد ایران شناسی از بدو تأسیس تا کنون
عضو هیئت امناء کتابخانه‌های عمومی ایران از بدو تأسیس تاکنون
تأسیس روزنامه جام جم و اولین مدیر مسئول آن
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
نماینده مردم تبریز در دوره ششم مجلس شورای اسلامی و مخبر کمیسیون فرهنگی مجلس
طراحی و به تصویب رساندن روز ۲۷ شهریور به عنوان روز شعر و ادب ایران و روز بزرگداشت شهریار که از سال ۷۹ همه ساله در تقویم‌ها درج می‌شود
مؤسس و اولین دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور
مشاور رییس محترم جمهور
مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال ۱۳۶۷ تا سال ۱۳۸۲
سفیر و نماینده تام‌الاختیار جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان در دی ماه سال ۱۳۸۶ تا کنون
دبیر چندین همایش بین المللی در حوزه فرهنگ و هنر و ادبیات
و ….. تألیف ۲۳ عنوان کتاب در حوزه‌های ادبیات، تاریخ، زبان فارسی و زبان فارسی در ماورالنهر از جمله آثار دکتر شعردوست می‌باشد

دکترشعردوست که مهمان روزنامه ساقی آذربایجان بود ضمن اشاره به وظایف نمایندگان در قبال رای مردم و اهمیت رایزنی برای حل مشکلات کلیدی استان با همان آرامش ومتانتی که از او سراغ داریم از تلاش های گذشته نمایندگان و کم کاری های صورت گرفته گفت و با اشاره به گذشته درخشان تبریز در حوزه چاپ و نشر کتاب از افول فعالیت های فرهنگی و هنری در تبریز ابراز تاسف کرد. قسمت اول این گفتگو از نظرتان می گذرد
نماینده اسبق مردم شریف تبریز، آذرشهر و اسکو معتقد است که در استان ما گروه مطالبه گری به معنای دقیق کلمه وجود ندارد!
شعردوست ضمن تاکید بر اصل مطالبه گری برای پیشبرد و تسریع در اجرای پروژه های بر زمین مانده گفت: سالها پیش در شورای مرکزی اصلاح طلبان استان، تصمیم بر این شد کسانی که در موضوع پیگیری مطالبات آذربایجان نقش محوری و موثر داشته اند، اعم از نمایندگان ادوار مجلس، آذربایجانی هایی که وزیر یا معاون وزیر شده اند و یا سمت های اجرایی مهمی داشته اند را دسته بندی و فهرست کنیم. ما هم کم و بیش در جلسات حضور داشتیم ، نفراتی را معرفی کردیم، بین افراد معرفی شده، گروه بندی شد. یک گروه فرهنگی و اجتماعی تشکیل شد که دکتر سبحان الهی، دکتر هریسی و دکتر سرمست هم در این گروه بودند. ۱۲ نفر در این گروه بودند که مسئولیت آن را به من دادند. طی دو نوبت، در تبریز کل مسئولین فرهنگی و اجتماعی را در استانداری جمع کردم. مسائل مهم استان را اعلام کردیم و در گروه های مختلف آقایانی که بودند حرکت خوبی شروع شده بود. یکی از مباحثی که بعد از مطالعات بسیار به عنوان مطالبه اصلی به آن رسیدیم این بود که ما در استان، بحث توسعه نیافتگی در عرصه های فرهنگی را طرح و پیگیری کنیم.


مثلا آمار مقایسه ای تعداد کتابخانه های عمومی، تعداد سینماها، تعداد ورزشگاه ها و… این شاخص ها مطرح شد و نتیجه گرفتیم که وضعیت مطلوبی نداریم. متاسفانه عمده نمایندگان کلا به جلسه نیامدند تا از ظرفیت آنان استفاده شود. در دوران نمایندگی هر سال در کمیسیون تلفیق به عنوان نماینده کمیسیون فرهنگی حضور داشتم. در تبریز مجتمع فرهنگی ۲۹ بهمن، سینما ناجی و ورزشگاه یادگار امام فقط تیرآهن شان گذاشته شده بود. در فصل بودجه، به مدیران آن ها زنگ زدم. آنها گفتند سالانه تنها ۵۰ میلیون تومان اعتبار و بودجه تخصیص می دهند که آن هم برای نگهداری هزینه می شود. پرسیدم برای تکمیل پروژه چقدر اعتبار لازم است، گفتند یک میلیارد تومان باشد کار جمع می شود. گفتم کار را بزرگتر و کامل تر ببینید. گفتند یک میلیارد و دویست میلیون تومان. در جلسات تلفیق، رایزنی های زیادی انجام دادم. در کل در کمیسیون تلفیق، ۵ میلیارد تومان به بودجه حوزه فرهنگ و هنر تبریز اضافه کردیم تا این پروژه تمام شود.
آقای “مزروعی”، نماینده اصفهان، در صحن علنی پشت تریبون رفت و به اعتراض گفت: “شعردوست” به عنوان نماینده کمیسیون فرهنگی، فقط ۵ میلیارد به حوزه خودش اختصاص داده است. حرفش درست بود؛ اما من با زیرکی از فضای ضد اصفهانی آن روزهای مجلس استفاده کردم و همین طور به آقای کروبی هم گفتم اگر حرف من طولانی شد، حرفم را قطع نکن. پرسیدم کدام استان غیر از اصفهان توانسته است اعتبارات احداث طرح کمربندی شهری اش را از دولت بگیرد؟ اگر به این پیشنهاد من یک استان محروم اعتراض می کرد، قابل قبول بود؛ ولی من از نماینده اصفهان تعجب می کنم. اصفهان از نظر صنعت سنگین اشباع است؛ ولی باز هم صنایع سنگین آنجا می روند. خوشبختانه بودجه لازم به تصویب رسید. با وجود بودجه، روند احداث استادیوم یادگار امام به کندی پیش می رفت، گفتم بازی استقلال و پرسپولیس را در تبریز برگزار کنید. به من گفتند بازی اگر در تبریز برگزار شود، حاشیه درست می شود، در شورای تامین هم گفتند باید امنیت بازی را تضمین کنید. من هم گفتم اشکالی ندارد، این کار را می کنیم. آقای سبحان الهی گفتند که اینهایی که می گویند دعوا می شود ، خودشان دعوا راه می اندازند، هیچ چیزی را تایید و امضا نکن. گفتم آدم جلو نیفتد نمی شود. به همین دلیل شبانه روز کار کردند. اینطور یک قدم برداشته شد. بعدها چه شد بماند.
این نماینده اسبق مجلس ضمن اشاره به نقش نمایندگان در توسعه استان افزود: یک نماینده اینگونه است که می تواند نقش ایفا کند. اما متاسفانه از نمایندگان فعلی، کسی در جلسات ما شرکت نکردند تا ما بگوییم چه چیزهایی در بخش آب و راه نیاز داریم. من حرفم این بود که تبریز باید پایتخت فرهنگی کشور باشد، همانطور که در گذشته بعد از تهران، بیشترین تعداد کنسولگری ها در تبریز بود، هشت سرکنسولگری در شهر تبریز فعال بود. تبریز در استانبول و عشق آباد و غیره به عنوان غول شهرهای ایران مطرح بود. چون کتاب های قدیمی ایران، همگی چاپ تبریز بودند، محققان بسیاری، چه آنهایی که متولد تبریز بودند و چه آنهایی که تبریزی نبودند، همه در تبریز جمع شده بودند. امروز ولی متاسفانه در فرهنگ و هنر، عمران و شهرسازی، و در کل، در حوزه افکار عمومی و مسایل اجتماعی افول کرده ایم و به رتبه ۱۵ کشور رسیده ایم، نخبگان از این شهر مهاجرت کرده اند یا تحویل گرفته نشدند و یا احساس کردند که حرفشان خریدار ندارد.
شعردوست در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه ساقی آذربایجان در رابطه با عقیم شدن مطالبه گری و پیگیری مشکلات استان و عدم وجود گروه مطالبه گری و عدم اهتمام مسئولان در حوزه جهاد تبیین گفت: خودتان درد و درمان را می دانید. در دوره نمایندگی، بارها خواستم پیش از خطبه های نماز جمعه سخنرانی کنم. در تمام ۴ سال نگذاشتند صحبت کنم. من مشکل تریبون و رسانه نداشتم، ولی می خواستم در شهر خودم صحبت کنم. متدینین، مذهبی ها و کتابخوان ها و هر کس با هر دیدگاهی که بود، من برای آنها حرف داشتم. می خواستم روحیه مطالبه گری را بالا ببرم. دنبال منافع شخصی نبودم. امروز هم یک نفر پیدا نمی شود که ادعا کند من در آن ۴ سال و حتی قبل از آن، از دولت یک متر زمین گرفته ام یا شعر دوست مثلا یک دوچرخه برای خودش گرفته ویا اقوام درجه یک و دو و سه خود را در جایی منصوب کرده است. با وجود اینکه با “خاتمی” دوست بودیم؛ اما جناح راستی ها هم به من پاسخ می دادند. عناوین مختلفی در مجلس داشتم. رئیس کمیته تحقیق و تفحص از سازمان تبلیغات بودم. آن موقع، آقای میرتاج الدینی در تبریز رییس سازمان تبلیغات بود، آن موقع ۸۰ درصد اعضای کمیته تحقیق، تبریزی و آذربایجانی بودند. آن موقع می گفتند ۸۰ درصد بودجه سازمان تبلیغات استان آذربایجان شرقی در تبریز اسکو و آذرشهر هزینه شده است. آقای خاموشی رئیس سازمان بودند، گفتند اگر آقای تاج الدینی را عزل کنیم، این تحقیق و تفحص را پس می گیرید؟ من گفتم نمی دانم؛ ولی من از آذربایجان شروع نخواهم کرد. اول تهران و بعد از آن به استان ها خواهم رفت.
ببینید، اصلا نگذاشتند روحیه مطالبه گری پا بگیرد، متاسفانه مطالبه گری حرکتی ضد ارزش معرفی شده است. به دلیل ضعف برخی مدیران سیستم امنیتی، همه چیز امنیتی شده است، تا جایی که حتی مطالبه ارزش های دینی و انقلابی هم بعضا تبعاتی دارد. کسی که توان مدیریت و کار ندارد، باید کنار برود. آقای پورمحمدی در دوران مدیریت من به رادیو آمد ولی خب بعدها به دانشگاه و جاهای دیگر رفتند. نباید زمانی که مدیران در مسند کار هستند، بگوییم که با مطالبه گری مدیران را تضعیف می کنیم و به موازات آن هم نباید زمانی که مدیران از مسند قدرت کنار می روند، مطالبه گری را به بهانه خروجشان از قدرت، تعطیل کنیم، با این قبیل تفکرات به نتیجه مطلوب اصلاحی نمی رسیم.
چند وقت پیش با آقای “خرم” جلسه طولانی داشتم. ایشان انصافا با وجود اینکه چند ماه است که استاندار شده و قبلا هم سابقه اجرایی نداشته است، در مقایسه با آقای پورمحمدی، با سی سال سابقه اجرایی، بسیار بروزتر و پیگیرتر است. من بسیار امیدوار شدم. موضوعات و مطالباتی همچون تلاش برای ارتقاء جایگاه تبریز در ایران، منطقه، عرصه های اقتصادی و ضرورت ترغیب سرمایه داران ایرانی ساکن در اقصی نقاط در جهان برای سرمایه گذاری در استان، که قرار بود من در مورد این ها با آقای استاندار حرف بزنم، ایشان پیش از بیان من گفتند.
وی با اشاره به اجرای برنامه فرهنگی برای ایرانیان خارج از کشور و تلاش برای مبارزه با ایران هراسی نیز گفت: من وقتی که رئیس شورای ایرانیان خارج از کشور بودم، در خارج از کشور سمینارهای مختلفی برگزار می کردم که به نام خودمان هم این برنامه ها را ترتیب نمی دادیم. مثلا به عنوان انجمن متخصصین آلمان در شهر فرانکفورت جلسه داشتیم. در شهرهای امریکا هم همچنین و برای اولین بار در لس انجلس جلسه برگزار شد. در انگلیس ۵۰ نفر آدم ذی نفوذ را پیدا کردم که گفتم چنین برنامه ای را می خواهیم برگزار کنیم؛ ولی نمی خواهیم به اسم دولت باشد تا بتوانیم از همه ظرفیت ها بهره مند شویم و از همه پتانسیل ها استفاده کنیم.
آنها یک انجمن به نام “گل سرخ” ایجاد کردند و دعوتنامه ها را همین انجمن برای آن گروه ۵۰ نفره ارسال کرد. با این تدبیر، گام های بزرگی برداشته شد. یک بار در دولت آقای “روحانی” به سرش زد تا این شورا را منحل کند. آن شورا هزینه ای نداشت. هیچ استخدامی نداشت همه مامور بودند. یک ساختمان داشت ولی از طریق آن، افراد مهمی به ایران آمدند، بعدها برای برخی داستان درست شد. یک بار سفیر لندن گفت دو خانم می خواهند با شما دیدار کنند. یکی خانم ابتهاج بود همسر “ابوالحسن ابتهاج” و دیگری خانم سطوتی، همسر “دکتر فاطمی”. خانم ابتهاج گفت می خواهم بیایم ایران، ولی می ترسم. پول خیلی زیادی هم داشت. برعکس خانم فاطمی گفت بیا منزل من را ببین. دیدم که در محل نامناسبی که شهرداری برای در راه ماندگان اختصاص داده است، زندگی می کند. دستشویی هم در یک گوشه اتاق بود. درباره خانم ابتهاج استعلام کردیم، مشکلی برای برگشت به ایران نداشت. گفت مکتوب بدهید من اعتماد ندارم. گفتم سطح را بالا نبرید از طریق بخش کنسولی یک نامه بدهند که ورود شما به ایران بلامانع است. وارد ایران که شد، ساعت ۲ شب با من تماس گرفت و گفت پاسپورت من را ضبط کرده اند، پشیمانم و می خواهم برگردم. گفتم راه های قانونی که بود را طی کرده ایم. گفتم دیگر وارد شدید بیایید حل کنیم. روز بعد کار داشتم یادم رفت. روز بعد راننده را فرستادم تا بررسی کنند ایشان در چه وضعیتی هستند. راننده به من خبر داد به کسی که چمدان هایش را آورد، چهار چک پول ۵۰ هزار تومانی داد و گفت کم نیست؟ یعنی عدد و رقم ها را نمی دید. با او تماس گرفتم که بیایید مشکل پاسپورت را حل کنیم که با لبخند گفت حل شد می آیم به دیدنتان. از راننده ماجرا را پرسیدم. گفت یک نفر آمد و اعلام کرد اگر ۲۰۰ میلیون بدهد، پاسپورتش را می گیرد. بعدها کاشف به عمل آمد، خانم ابتهاج، قبل از این که به ایران بیاید، به یکی از اقوام گفته که به ایران می آید و او به یک افسر گفته پاسپورت را بگیر و جایی ثبت نکن و این هم ۵ میلیون دستمزد این کار. بعدها برای خانم ابتهاج چه اتفاقاتی افتاد و آقای “شریعتمداری” در کیهان چه ها نوشت، بماند. البته خب، ایشان در تهران فوت کردند و آن همه پولشان ماند برای ایران و در بانک های سوییس و لندن پول هایشان از بین نرفت؛ اما در خصوص خانم فاطمی گزارشی نوشتیم که فرض کنید همسرشان وزیر و وکیل نبود، هیچ کس نبود، فرض کنید یک کارمند ساده شهرداری بود و در تصادف رانندگی فوت شده، آیا حقوق متوفی به همسرش تعلق می گیرد یا نه؟ این فرد آنجا در فروشگاه “هاروتس” به عنوان نگهبان کار می کرد و پولی هم می گرفت. همسر دکتر فاطمی آن طور زندگی می کرد. ۵۰ هزار پوند به بانک بدهی داشت. درخواست کردیم حقوق های معوقه اش را بدهند، حقوق خودش را برقرار کنند و بدهی بانکی اش را پرداخت کنند. آقای خاتمی گفت این حقوق را از زمان اعدام دکتر فاطمی در جایگاه وزیرخارجه اگر وضع بکنیم، می دانید چه رقمی می شود؟ گفتم هر چه می شود بشود، حقش است. باید بدهیم. گفت: از امروز حقوقش را پرداخت می کنیم؛ ولی گذشته را نه، نصف بدهی اش را هم پرداخت می کنیم. نصف بعدی اش را هم رئیس جمهور بعدی بدهد.
بعدها هم جریان را به “احمدی نژاد” گفتم، پرسید واقعا خاتمی جرات نکرد ۵۰ هزار پوند را بدهد؟ گفتم والا نصفش را هم که سفیر ایران در لندن برای برنامه های دیگری هزینه کرده است. احمدی نژاد پول های بدهی را داد. خاطرات دکتر فاطمی را برای من آورد که تا صفحه آخرش را که دکتر فاطمی نوشته بود، “فردا اعدام می شوم” دیدم. مطالب مهمی از دولت های “مصدق” و دیگران داشت. علاقه مند بودم خودم آن را تصحیح کنم و به چاپ برسانم؛ ولی گفتم این سند ملی است. این دفترچه را هم بعدها در ایران تحویل داد. بعدها پرسیدم دفترچه کجاست؛ ولی مشخص نشد کجاست!


بعد از بازگشت این ها، تلویزیون های آن طرف گفتند وقتی ابتهاج و فاطمی برمی گردند؛ چه چیزی برای ما می ماند. در این سمینارها کسانی را کشف می کردیم که فقط سال ها آن ها را از بازگشت به ایران ترسانده بودند. دوم اینکه، پای برخی منافع وسط بود. مستغلات آنها را برخی گرفته بودند و آنها را از بازگشت می ترساندند که آنها را اینگونه نگران کنند.
تنها در واشنگتن ۵۲ مورد از این قبیل افراد را شناسایی کردیم. یک مورد آقا و خانم اخراجی دانشگاه تهران بودند، آنها آنجا استخدام و بازنشست هم شده بودند. می گفت، همسرم رئیس دانشکده کشاورزی بود و من هم اولین زن دانشکده کشاورزی بودم. “شاه” انجا آمده بود و به ما لوح تقدیر داد و عکسی هم گرفته شد. به استناد این عکس، ما را طاغوتی کردند و اخراج شدیم.
این شخص می گفت: این خانه دو میلیون دلار ارزش دارد؛ ولی این اخراج را به بازنشستگی تبدیل کنید این خانه را هر جایی که می گویید هبه کنم. برای من مهم است که اخراجی نباشم، حداکثر دو سال هم عمر دارم. از آمریکا تماس گرفتم، گفتند اصلا پرونده ای وجود ندارد. آقای “ارسنجانی”، رییس دانشگاه بود، پرونده را بررسی کردیم، یک برگ اخراج بود، هیچ چیز دیگری حتی آن عکس هم نبود. حقوقش را هم نمی خواست. از کارگزینی، یک حکم بازنشستگی برایش گرفتیم. برای من کادوی شخصی آورده بود قبول نکردم؛ ولی گل را قبول کردم. خانه اش را با سند مالکیت خواست هبه کند، گفتیم حقی که از شما گرفتیم را بازپس دادیم ولی چون می گفت مرد و قولش بنیاد علوی را معرفی کردم که خانه را به آن اهدا کند. نام یکی از آنها “طهماسبی” بود.
در بین چنین جمع هایی، آذربایجانی ها یک جمع بزرگی دارند. در انگلیس، می گفتند برای تبریز چه کاری می توانیم بکنیم؟ می گفتند فقط اجازه بدهند بعد از مرگ جنازه مان را در تبریز دفن کنند. می گفت من در حوزه تکنولوژی و مسایلی از این دست می توانم کمک های زیادی بکنم. این قبیل مسایل را به مسئولین می گفتم. تنها کاری که باید انجام می شد، این بود که فقط و فقط یک اتاق ایجاد کنند با یک کارمند که با این ها مکاتبه کند. من هم در تهران هر کمکی که بخواهند انجام می دادم؛ ولی متاسفانه اقدامی صورت نگرفت !

About Author