بحران تفکر!

اختصاصی ساقی آذربایجان/ ناصر سعیدی

مدیریت بحران را این چنین تعریف کرده‌اند: توانایی یک سازمان برای مقابله سریع و کارآمد و اثربخش با یک موقعیت اضطراری با هدف کاهش تهدید سلامت و روان افراد، از دست دادن دارائی‌های شرکت و کاهش تاثیر منفی بر عملیات عادی سازی .
مدیریت بحران از سه مرحله اصلی تشکیل شده است که عبارت است از: مدیریت بحران قبل، حین و بعد از وقوع بحران. قبل از وقوع بحران باید سه فعالیت کلیدی صورت گیرد مدیریت بحران مجموعه ای فعالیت ها یا فرایندها برای تشخیص مطالعه یا پیش بینی بحران ها و مجموعه ای از اقدامات که سازمان ها را قادر به جلوگیری یا اداره موثر بحران ها می کند می باشد.
چنانچه بخواهیم تعریف دقیقی از بحران بگوییم باید آن را با توجه به تناسب شرایطی که افراد در آن هستند تعریف کرد. بیشتر مدیرانی که در تصمیم گیری های کلان دخالت دارند یا تجربه مدیریتی در بخش های کلان نداشتند و یا اگر داشتند حیطه فعالیت شان در اندازه ای نبوده که قادر به مدیریت یک مجموعه کلان در حد وزارتخانه، سازمان ها و ادارات و یا شرکت های بزرگ باشند. گاه تصمیم گیری اشتباه این مدیران ضعیف که در برخی از آنها سبب بحران شده به دلیل فشارهایی است که از بیرون به این مسئولان وارد می شود مدیرانی که استقلال تصمیم گیری در عرصه کاری خود را ندارند و تصمیماتشان وابسته به نظرات افراد یا احزاب حامی آنان است افرادی هستند که به خاطر لیاقتشان به این مناصب نرسیدند و حتی در برخی مواقع این افراد تنها بر این صندلی ها نشسته اند اما عملا صاحب این مناصب نیستند بنابراین فشارهای عصبی و گرفتارشدن در یک بحران می تواند برای مدیری که آمادگی کنترل گرداب وقایع و همچینن واکنش های هیجانی خود را ندارد فاجعه آمیز باشد.
در دنیای امروز مدیریت را به اشکال گوناگون تعریف کرده اند و برای مدیریت کلان استانداردهای گوناگون گذرانده اند اما در سال های اخیر بسیاری از مدیران این استاندارد را ندارند اگر هم باشند مدیرانی که دارای این استانداردها هستند متاسفانه در اندک زمانی از مجموعه خود کنار گذاشته شده و یا به آنها اجازه مشارکت در تصمیم گیری های کلان را نداده اند. استفاده از مدیران غیرمتخصص آن هم با توجه به وجود مدیران توانمند و متخصص ایرانی که صاحبنظر در عرصه های اقتصادی و سیاسی ایران و جهان هستند که باعث پیشرفت های بزرگی در عرصه تخصصی خود شدند به هیچ وجه پذیرفتنی نیست چرا که این خود باعث بروز بحران هایی در عرصه تصمیم گیری های کلان کشور می شود. متخصص عمران نباید وزیر کشاورزی شود یک متخصص زراعت و یا خاک شناسی نمی تواند معاون برنامه و بودجه و اقتصادی یک وزارتخانه سازمان و یا مؤسسه علمی باشد. فردی که صلاحیت وی در اندازه رئیس یک اداره یا مدیریت یک بخش کوچک است نمی تواند رئیس یک سازمان بزرگ و یا معاون یک وزارتخانه یا رئیس یک دانشگاه باشد.
از سوی دیگر بحران های اقتصادی باعث بروز بحران های فرهنگی و ناهنجاری های اجتماعی در جامعه و نیز عدم گرایش مردم به علم و کاربردی کردن آن با اهداف اقتصادی و زندگی بهتر و سختکوشی و مسئولیت پذیری و نظم و تدبیر و خلاقیت و نوآوری در کار و احترام به قانون و رعایت حقوق دیگران می شود که در عمل از تحول و توسعه اقتصادی و فرهنگی جامعه جلوگیری می کند.
ما امروز از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی قرار نداریم. صرفنظر از درآمدهای نفتی که تنها برای مدت کوتاهی رفاه کاذب و نسبی برای بخش کوچکی از مردم در گذشته های دور ایجاد کرده بود کشور ایران را می توان در مقایسه به کشورهای پیشرفته در رده کشورهای کمترتوسعه یافته جهان به شمار آورد.
دوران بحران دورانی خطرناک است و بزرگترین خطر آن نادیده گرفتن خطرات جدید است که عمدتاً با آنچه همه می دانند همخوانی ندارد.
بنابراین یک موضوع اصلی در دوران بحران نیاز به مدیرانی است که با واقعیات روبرو شوند و قدرت تصمیم گیری درست در مدت زمان کم را داشته باشند. انتصاب مدیران ضعیف و کم تجربه به مسئولیت های بزرگ و همچنین گماردن افراد توانمند به مسئولیت های کوچک و استفاده نکردن از توانایی مدیران لایق و متعهد سبب کندی پیشرفت امور و نرسیدن به اهداف والا شده است از طرفی می توان در صورت استفاده از مدیران توانمند و متخصص در عرصه های تخصصی خودشان برنامه های توسعه اقتصادی کشور نتایج بهتری به همراه آورد.
برخی از مدیران دولتی هستند که با رانت وابستگی، رابطه سالاری و فامیل سالاری و حزبی و بی اثر بودن وارد کارزار مدیریت شده اند. این دسته چون توان تصمیم گیری های آنی خیلی جهادی را ندارند و می بایست برای آب خوردن از مافوق خود اجازه بگیرند دیگر نباید انتظار داشت بحران سیل و زلزله یا کرونا و …. را مدیریت کنند.
مجلسی که وزیران پیر و فرسوده و ناآگاه و غیرمتخصص را که توان مدیریت زیرمجموعه و حتی خانواده خود را ندارند نه تنها استیضاح نمی کند بلکه از وزارتخانه ای به وزارتخانه دیگر جابه جا کرده تا جایی که حجم صدارت آن منصب را تا قبر با خود می برد چه انتظاری از این مدیران مجلس نشین داریم؟
چه کسی و کدام مدیریت بحران پاسخگوی مخارج و دردهای خانواده آنها خواهد بود؟ باید مدیران انقلابی و جهادی به راس مدیریت جامعه تزریق شود مدیریتی بدون رانت واسطه و حزبگرایی مدیریتی که در وقوع بحران هایی چون سیل، زلزله، بیماری و .. توان مدیریت آنی را داشته باشند.
بحران به ما می گوید که نتوانسته ایم کار خود را به خوبی انجام دهیم و بر همین اساس بحران ،اهداف را تهدید می کند ما بحران مدیریت و بحران تفکر داریم وسیاستمداران بر اساس تفکر خود تصمیم گیری و عمل می کنند و به همین دلیل بحران تفکر آسیب زننده تر است جریان توسعه دانایی و تونایی در کشور ما خوب پیش نرفته است و دولت ها نتوانسته اند از ظرفیت دانشگاه ها به عنوان اتاق فکر استفاده کنند. ما بحران آب نداریم آنچه وجود دارد بحران مدیریت آب است مدیریت نامناسب آب باعث تشدید بحران شده است آنچه کمبود آب را به بحران آب تبدیل می کند سوءمدیریت مدیران و سیاست گذران آبی است خود را عقل کل پنداشتن و توهم عالم دهر بودن رویکردی است که متاسفانه اغلب مدیران ما به آن مبتلا شده اند. مهم ترین نمونه آن در زلزله آذربایجان خود را نشان داد جایی که تصمیمات نادرست مسئولان بر تلاش های فراوان و زحمت های شبانه روی کارگزاران خدوم اثر منفی گذاشت .دریاچه ارومیه پس از سال ها بی توجهی به عنوان میراث سیاهی از عملکرد ضعیف مدیریت منابع آب در دولت های گذشته امروز به دست دولت سیزدهم رسیده و باری مضاعف بر مشکلات موجود در این شرایط اقتصادی تحمیل کرده است. حدوداً ۲۵ سال از آغاز روند خشک شدن دریاچه ارومیه می گذرد بحران مدیریت دریاچه اورمیه همچنان به قوت خود باقی است اختصاص هزینه های چندمیلیاردی، اجرای طرح های مختلف، تعیین حقابه و تغییر الگوی نشست در زمین های اطراف دریاچه هم نتوانست حال این دریاچه را خوب کند.
نتایج دو دهه آسیب شناسی سازمان حفاظت محیط زیست درباره دریاچه ارومیه نشان می دهد استفاده بی رویه از آب با هدف توسعه کشاورزی احداث چندین سد و حفر چاه های غیرمجاز دلایل اصلی وضعیت بحرانی دریاچه است با اینکه در سال ۱۳۷۸ مکاتبات و هشدارهای لازم درباره روند نزولی سطح آب دریاچه ارومیه و لزوم بازنگری را به مراجع مختلف دولت و مجلس اعلام کرده بودند که سوابق آن دربایگانی سازمان محیط زیست موجود است ولی متاسفانه هیچ توجهی به این موضوع ننمودند و بیش از ۴۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز در حوضه دریاچه اورمیه وجود دارد. دریاچه اورمیه اکنون حدود ۹۵ درصد آب خود را از دست داده است و دلایل مهم خشک شدن دریاچه اورمیه و احداث بزرگراه بر روی دریاچه به طور ۱۵ کیلومتر با دریچه کوچک ۲ کیلومتری وضعیت دریاچه را به بحران کشانیده است. بیش از دویست سد برای رودخانه های حوزه دریاچه ساخته اند.
۶۹ درصد سهم انسانی در بروز خشکی با احداث سدهای مختلف و توسعه دادن بخش کشاورزی موثر بودند البته ناگفته نماند که بر اساس پژوهش های انجام شده خشکسالی و کاهش بارش درصدی در خشکی این دریاچه نقش داشته است مابقی نشأت گرفته از بحران مدیریت می باشد.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که اگر دریاچه اورمیه به طور کامل خشک شود ما مسببان حوادثی هستیم که در آینده رخ خواهد داد و خسارات جبران ناپذیری را به وجور می آورند. برای مثال ریزگردهای نمکی که از سطح خشک شده دریاچه اورمیه به هوا بلند می شوند.
البته ما با بحران مدیریت در مورد دریاچه اورمیه با سهل انگاری های خود خسارت های جبران ناپذیری را بر پیکر طبیعت وارد کرده ایم اما نکته اینجاست اگر همین امروز هم درصدد حفظ آنچه از طبیعت بر جای مانده برآییم می توانیم گامی مهم و موثر در حفظ و حراست آن برداشته و تنها اندکی به خود افتخار کنیم که چشم آب نمی خورد چون با بحران مدیریت روبرو هستیم.
هر طرف که سر می گردانیم کم و بیش آثار بحران مدیریت و بی کفایتی برخی مدیران را مشاهده می کنیم صنعت بی رمق، سیستم تامین اجتماعی و درمانی، فساد مالی لجام گسخته، جامعه کمتر توسعه یافته، اخلاق و فرهنگ در حال احتضار ، آموزش و پرورش ویران، شهرهایی که در ترافیک و انواع آلودگی غوطه‌ورند. وقتی تخصص گرایی و شایسته سالاری جای خود را به باندبازی و جناح‌گرایی بدهد نتیجه این می شود که هست کارهای مهم مدیریتی بعضاً به دست افراد متوسط و زیرمتوسطی افتاده که قدرت لابی گری بیشتری دارند و به مراکز قدرت نزدیک تر هستند بخش قابل توجهی از نخبگان و استعدادهای موجود در جامعه در مدیریت بخش های مختلف کشور به بازی گرفته نشده اند و از سوی دیگر فرهنگ کار کارشناسی به فرهنگ تملق و بله قربان گویی تبدیل شده است.

کار برخی کارشناسان دیگر کارشناسی و اعلام نظر نیست بلکه باید نظر مدیر خود را دریافت و آن را در گزارش خود به عنوان نتیجه فرایند کارشناسی اعلام کنند و شفافیت و پاسخ گویی نهادینه نگردیده و فشاری جدی از سوی افکار عمومی بر بدنه ی مدیریتی برای عملکرد بهتر احساس نمی شود و افزایش روحیه منفعت طلبی و مال اندوزی افراطی هر چه بیشتر منافع ملت را قربانی منافع آقازاده‌ها و گروه های خاص نموده است و این را هم بگویم که بحران مدیریتی در کشور اگر جدی گرفته نشود وبرای آن چاره اندیشی نگردد آینده خوبی در انتظار این کشور نخواهد بود.
حال از شماها می پرسم آیا وضعیت آشفته‌ای که در مدیریت بحران های طبیعی وجود دارد
در سایر حوزه های اجتماعی، اقتصادی، ورزشی و … دیده نمی شود؟ در حالت کلی میزان رضایتمندی مخاطبین از خدمات سازمان های دولتی و عمومی به چه میزان است؟ وضعیت فساد اداری در سازمان های ما چگونه است؟
آیا در محیطی مملو از انحصار و باندبازی و رابطه مداری برخوردهای سیلقه ای استعدادهای طراز اول مدیریتی مجالی برای بروز رشد پیدا می کنند؟
برخی از کارمندان با استفاده از روابط و فشارهای برون سازمانی و یا ضوابط خاصی به استخدام سازمان در می آیند معمولاً چنین افرادی از توانمندی لازم جهت ارائه خدمات به سازمان و مخاطبین خود برخوردار نبوده و موجبات کاهش انگیزه سایر کارکنان را نیز فراهم می آورند و همین افراد با اشغال مناصب حساس و کلیدی و مدیریتی ضربات و زخم های عمیق تر و وسیعتری بر پیکره سازمان و نتیجتاً ذینفعان آن وارد می نمایند.
از صرفه جویی آب و مصرف آب و کاشت محصولات کم آب گرفته تا کشت فراسرزمینی محصولات کشاورزی از جمله تدابیری بوده است که در سال های اخیر حرف از آن به میان آمده است اما به علت بحران مدیریتی هیچکدام به عنوان رویکرد اصلی و راهبردی به اجرا در نیامده است.
با این تعاریف به دلیل پیش بینی ورود جبهه هوای سرد و یخ و یخبندان به کشور و برآورد لازم از آثار و تبعات آن بر زندگی مردم و امورات جاری کشور بارش برف و برودت هوا بحران نبوده و نیست از همین رو پیش بینی و اتخاذ تدابیر و تمهیدات لازم برای مواجه شدن با توده هوای سرد را نباید مدیریت بحران نامید.
فقط اگر مشکلی پیش بیاید ناشی و نشأت گرفته از عدم مدیریت و یا بحران مدیریت خواهد بود. در کشور ما از آنجایی که انتخاب و انتصاب مدیران معمولا بر پایه شایسته سالاری و توانایی های علمی و تخصصی نبوده هیچ گاه در مقابل هیچ بحرانی نتوانستیم عملکرد مورد قبولی را مشاهده نماییم. لجام گسیختگی و عدم هماهنگی در جای جای سیستم های اداری کشور موج می زند این مسئله در شرایط عادی و غیربحرانی به عنوان جزئی از بروکراسی اداری نهادینه شده و مردم به اجبار آن را هضم نموده اند اما در شرایط بحرانی مثل زلزله، سیل و بلایای طبیعی نوعی سردرگمی و گیجی بین مدیران و مسئولین موج می زند که دامنه آن به قدری وسیع است که مردم عادی و نهادهای نظامی را به کمک وا می دارد. حتی در کمال تعجب مدیران از مردم تقاضای کمک مایحتاج ضروری زمان بحران می کنند اینکه در این گونه شرایط مردم عادی به همنوعان خود کمک رسانی می کنند بسیار ستودنی است اما وظایف دولت و ارگانهای ذیربط چیست؟
در زلزله های اخیر کرمانشاه، ورزقان، خوی نمونه های عینی از هرچ و مرج مشاهده گردید. در ساعات اولیه هیچ برآوردی از میزان خسارت وجود نداشت وزیر کشور می گوید به خاطر تاریکی هوا صبر کردیم صبح بشود تا کار را شروع کنیم. در تشخیص محل دقیق زلزله تناقض وجود دارد. ابزار کافی جهت آواربرداری نیست .در شهرهای اطراف بیمارستان های مناسب نبود. آب نیست، چادر نیست صدا و سیما برای سرپوش گذاشتن روی کاستی ها مرتب اعلام می کند فقط به اخبار صدا و سیما توجه کنند. مردم هشیارتر وارد عمل شده و جالبتر از همه به خاطر بی اعتمادی به سیستم مدیریت بحران حتی حاضر نیستند کمک هایشان را به دست مدیران دولتی بسپارند و خودشان وارد عمل شده تا مستقیماً به محل بحران بروند در بین مسیر به خاطر عدم مدیریت به کمک های مردمی هجوم برده می شود زیرا افراد آسیب دیده مطمئن شده که مسئولین و مدیران ذیربط توانایی تقسیم منابع را ندارند اینها و صدها مورد دیگر که در خبرها مشاهده شد نشان می دهد که داستان مدیریت بحران در کشور ما فقط به عنوان یک مسئله نمایشی و فرمایشی است.
ایران در مقوله مدیریت کشور دچار بحران است
بحران مدیریتی که امروز پوست انداخته و فردا دمل چرکین آن سر باز می کند.

About Author