یالقیز ، طنّاز و درد آشنا

شاعری درد آشنایم درد دل ها شد سرودم، درد دل ها درد من شد درد مردم را سرودم
این تک بیت را می توان جوهر کلام استاد مجید صباغ ایرانی(یالقیز) در معرفی خود خواند. شاعری طنز پرداز که در سرودن اشعار لطیف در عین حال پرمایه چیره دست بود.
شاعری که در سروده هایش جان مایه اعتقاداتش به دین و پایبندی به صداقت، اخوت و یکرنگی همواره خودنمایی می کرد.شاعران طنز پرداز یالقیز را نه تنها یک شاعر طنز پرداز بلکه هنرمندی می شناختند که با درک زمان اشعاری پرمحتوا که روح اجتماعی در آن ها تلالو می کرد.
استاد یالقیز تک تک اشعارش را چون فرزند خود دوست می داشت و اگر سئوال می شد که کدام شعرات را بیشتر دوست دارید می گفت: ” همه شان را، کدام پدری بین فرزندان اش می تواند فرق قایل شود.”
این استاد مسلم شعر ترکی و فارسی اگر چه شاید نام اش همچون بسیاری از شاعران طنز پرداز بر زبان ها نیافتاد ولی توانست سبکی دلنواز با لحنی روان و ساده را بنا نهد.
افتخار چهار سال همکاری مستمر با استاد یالقیز در روزنامه عصر آزادی فرصتی مغتنم را برایم فراهم کرد تا همچون سایر همکاران جوان آن مجموعه از هم صحبتی با این پیشکسوت طنز پرداز بهره ها بریم.
یالقیز خود را شاعر مردم می دانست و می گفت:
تا نفس در سینه دارم قطره خونی در عروقم
عهدها با خلق بستم پایبند آن عهودم
اگر چه اشعار ترکی یالقیز بسیار پر محتوا و نغز است ولی اشعار فارسی وی نیز بسیار ژرف نگر و در عین حال ساده و روان هستند.
هیچ گاه یادم نمی رود هر زمان که از وی در خصوص دلیل برگزیدن تخلص یالقیز می پرسیدم چشمان اش پر از اشک می شد و می گفت:” این را از من نپرس”
تا اینکه روزی از همسرش جویا شدم و گفت:” فوت پسرمان ضربه سنگینی بر یالقیز وارد کرد از آن زمان مجید تخلص یالقیز را برگزید.”
استاد یالقیز علاقه بسیاری به خواندن اشعارش داشت و هر زمان که شعر جدیدی می سرود دوست داشت تا در میان همکاران آن را با صدای بلند بخواند، خواندن این اشعار برایش توان دوچندان برای سرودن اشعاری جدید می داد.
کتاب های شعر این استاد را که نام هایی زیبا را نیز بر آنها نهاده است هر کدام شیرینی و حلاوتی ویژه دارد.
جیغان ویغان یکی از آنها، چاغیر باغیر نام دیگر کتاب شعر اش و در نهایت چال ها چال که آن را می توان اوج هنرنمایی استاد خواند در این کتاب شعر که تصاویری نیز در صفحات داخلی آن نقش بسته است، این تصاویر نیز اثر اردشیر رستمی (بازیگر نقش دوران جوانی سریال شهریار) است که به زیبایی طراحی شده است.
“ایکی جان آواره سی” نیز از جمله اشعار زیبا و پر نغز استاد یالقیز است:
بیر قانلی اوره ک چیرپینیری قان آراسیندا
ویرنیخمادادیر قالمیش ایکی جان آراسیندا
هجرانه دؤزوب یا کی چالیشسین چاتا وصله
آواره قالیب وصل ایله هجران آراسیندا
چوخ جان آتیری جانینی جانانه یئتیرسین
سین_ سین گزیری عالم امکان آراسیندا
فکریم یول ایتیرمیش غریب آواره دی سانکی
حیران دولانیر برّ و بیان آراسیندا
گون باتمیش اذان دیر دئیه سن قاش قارالیبدیر
یول اَیریمی بیر قورخولو اورمان آراسیندا
ال اوزمه لی یَم یا یئنه ده دؤزمه لی یَم من
تدبیر قیلین بو ایکی بحران آراسیندا
بیر خیردا گیلایه یئکه لیر اولسون عداوت
بیر عؤمر یئر ائتسین ایکی جانان آراسیندا
جاندا دا مایا قویمالی اولساق یئری واردیر
تا صلح یارانسین بوتون انسان آراسیندا
یوخ غصه سی بیر گون ده کوسولسه دوشونن دوست
لازم دی اوموب_ کوسمه ده خوبان آرسیندا
بیر سام یئلی اسجک او کی بیزدن الین اوزدو
اوندان نه اوماق قورخولو طوفان آراسیندا
حق وئرمه لی ییک حق لی یه هر کیمسه اولا حق
زور قانونو جنگلده دی حیوان آراسیندا
نقد اولسادا آنجاق ائله دوزگون گرک اولسون
بیر کلمه ده هئچ اولمایا بهتان آراسیندا
بهلول کیمی من ده آغاجی اَت کیمی سوردوم
هارون لارا سؤز ساپلادیم عنوان آراسیندا
بیر گون گله جک یالقیز آدین قالمیش اؤزون یوخ
ائللر دئیه جک آدینی دستان آراسیندان
سندن قالاجاق قالسا بو اوچ یئرده نشانه
آرشیو ایله ویترین ایله دیوان آراسیندا
شاید ده سنین شکلینه هیکل یوناجاقلار
ائللر گؤره جک شهرده میدان آراسیندا
یالقیز
خداوند متعال روح این شاعر شیرین سخن را همواره شاد و برای خانواده بزرگوار آن مرحوم صبر عنایت فرماید.
يالقيز متولد سال ۱۳۱۶ در محله چايكنار تبريز و از معاصران استاد شهريار بود كه در طول حيات خود سه كتاب با عنوان‌هاي «جيغان ويغان»، «چيغير باغير» و «چال‌ها چال» را با مضمون طنز اجتماعي و انتقادي منتشر كرد.
صباغ‌ ايراني كه از بيماري نارسايي كبد رنج مي‌برد، چهارم بهمن‌ماه در منزل خود چشم از جهان فروبست.
او از سال ۱۳۸۳ نيز شعرها و مطالب طنز خود را در ستون «سوز آلان سوز ساتيرام» روزنامه عصر آزادي چاپ مي‌كرد.
«يالقيز» همچنين در مهرماه سال ۱۳۸۴ به عنوان «استاد و شاعر بزرگ طنز آذربايجان» توسط اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي تجليل شد.
به قلم: امیر کریم زاد شریفی – زمستان ۱۳۸۹

About Author