اختصاصی روزنامه ساقی آذربایجان/ به قلم : مسعود برزگر جلالی
روزگار عجيبي شده است . بشر سير تكاملي خود را براي رسيدن به مقام جانشینی خدا طي مي كند و آفرينش لحظه به لحظه زيبايي هاي خود را نمايان تر مي سازد.دنيا به سرعت در حال پيشرفت است . اين پيشرفت مرهون ارج نهادن به مقام شامخ انسان در چرخه توليد و كسب و كار است .سرمايه و پول و ماده ، همه و همه در اختيار انسان قرار دارند تا او را در رسيدن به مدارج ترقي ياري نمايند. محور توسعه بر اساس وجود انسان پايه ريزي شده و ساير امكانات اعم از پول و تكنولوژي و صنعت در خدمت او قرار دارند تا با توسل به منشاء قدرت و آفرينش و بارگاه كبريايي حق ، روز به روز بر مشكلات اجتماعات بشري فائق آيد . بنابراين هر كشوري كه پايه و بنياد همه تصميمات و برنامه هاي خود را بر محور انسان قرار دهد خواهد توانست با كمترين حاشيه ها ، بيشترين توجهات را به متن و اصل موضوعات داشته باشد و بتواند روز به روز در جهت توسعه و پيشرفت و آرامش و آسايش انسانها گام بردارد .
متأسفانه كشور عزيزمان ايران ، از چنين حال و هوايي در مديريت هاي اجتماعي برخوردار نبوده و همواره انسان ها فداي دو عنصر پليد مصلحت و سياست شده اند .اين بيماري مسري در تمام شئونات مديريتي كشور رخنه پيدا كرده و هيچ سيستم و سازوکاري ايجاد نشده تا يكبار براي هميشه جلوي اين عادت ناپسند و مذموم مديريتي دركشور گرفته شود .
امروزه هركس كه قدرت بيشتري داشته باشد مي تواند هرتصميمي كه بگيرد همان را عيناً عملي سازد بي آنكه نهادي ، مرجعي و سيستمي بخواهد يا بتواند جلوي او را بگيرد . عين فضاي جنگل كه هركس قدرت بيشتري داشته باشد مي تواند ضربه محكم تر وكاري تر بزند و حريف را براي هميشه از صحنه روزگار محو و نابود سازد .
صد افسوس كه اين شيوه ناپسند در مديريت كشور به همه نقاط آن سرايت كرده و در همه روستاها و شهرهاي كشور مشابه سازي و تكثير شده است.
امروزه مديري كه آستين ها را بالا زده و عاشقانه براي وطن و متعهدانه براي دين و عاقلانه در تدبير امور تلاش مي كند و توجهي به حاشيه هاي بي ارزش ندارد به يكباره خبر تحركات مذموم همان حاشيه ها را البته قوي تر از متن ، مي شنود كه فلاني مي خواهد تو در آنجا نباشي !!! و همان فلاني كه به صندلي داغ نمايندگي مردم و يا قدرت حاكميت تكيه زده بي آنكه شايد شايستگي آن را هم داشته باشد به راحتي مي تواند با جمع و جوركردن دلايل واهي براي انتصاب و انتخاب مجدد خود در انتخابات شوراي شهر يا مجلس شوراي اسلامي و يا رياست هاي دولتي ، نسبت به مهره چيني هاي حقيرانه مبادرت نمايد كه تا اينجاي موضوع همه غير انساني است و عبث ! امّا داستان به همين جا ختم نمي شود چرا كه برا ي رسيدن به اهداف غير معقول و غير مشروع ، نياز به مديراني است كه ظاهراً اداي مديريت در بياورند امّا در باطن غلام حلقه به گوش همان مردان سايه سياست و حاشيه و مصلحت باشند تا بتوانند زمينه هاي اجتماعي لازم براي اغفال مجدّد افكار عمومي و خصوصي را جهت غصب صندلي هاي خدمت! فراهم سازند .اينجاست كه چرخه مديريت جامعه دچار قهقرا شده و روز به روز عقب تر و عقب تر مي رود و به جاي اينكه تغييرمديريت ها و مديران به رشد و تعالي امورات انسان ها ختم شود تنها به تغيير چهره ها انجاميده و بجاي انتصاب و بکارگيري مديران قوي تر از مديران قبلي ، مديران ضعيف تر از مديران قبلي روي كار مي آيند و …خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل !
تبريز عزيز و پير و كهنسال ما نيز مدتي است به چنين بيماري اي مبتلا شده و روز به روز به جاي درمان اين بيماري دامنه سرايت آن بيشتر و بيشتر مي شود.
نگاهي كارشناسي به انتصابات مديران در سالهاي اخير در اين شهر عزيزتر از جان و استان زرخيز آذربايجان ، حاكي از شدت اين بيماري در منطقه است و هر روز خبرهاي ناخوشي از آن شنيده مي شودكه جاي بسي تأسف و اندوه است .
يقيناً همه كساني كه به خاطر مصلحت و سياست ، چرخه مديريتي استان و تبريز را به ضعف و نابخردي سوق مي دهند علاوه از پاسخگو بودن در پيشگاه حضرت باري تعالي ، يقيناً اعتماد مردم به خود را سلب و ساقط نموده و همه رشته هاي آنان براي بقاي بي ارزش خود با چنين رفتارهاي ناجوانمردانه اي در كوتاه مدت پنبه خواهد شد .
قلب بيمار اين عزيزان را به نيايشي از مرحوم دكتر علي شريعتي معطوف مي نمايم كه :
خدايا: «عقيده « مرا از دست «عقده ام» مصون بدار .
خدايا : انديشه و احساس مرا در سطح پائين مياور كه زرنگي هاي حقير و پستي هاي نكبت بار و پليد ” شبه آدم هاي اندك ” را متوجه شوم چه ، دوست تر مي دارم ” بزرگواري گول خور ” باشم تا همچون اينان”كوچكواري گول زن” .
خدايا : مرا ازين فاجعه پليد” مصلحت پرستي ” كه چون همه كس گير شده است، وقاحتش از ياد رفته و بيماري اي شده است كه از فرط عموميتش ، هركه از آن سالم مانده باشد بيمار مي نمايد مصون بدار تا : به رعايت مصلحت ، حقيقت را ذبح شرعي نكنم ! / جلالی
سلام
زنده باشید
این درد کشوره تنها آذربایجان نیست وفعلا درمانی هم ندارد
نه اینکه درمان نداشته باشد ،هزینه فردی واجتماعی اش فاحش است.
متاسفانه این سیاست ازاونهایی برخواسته که خیلی هوشمند وتوانا هم میباشند ،لذا احساس میشود ماموریتی راپذیرفته اند که تن بذلت قضاوت تاریخ سپرده و وطن را باخاک سوخته تحویل نسلهای آتی دهند،شما به نکته مهمی انگشت گذاشته اید کاش میتوانستید بااین قلم شیوابه نشانه های بانی وبانیان ای سیستم
مدیرتی نیز بپردازید