هوای هم را داشته باشیم

ساقی آذربایجان/ دکتر جلال معالی

آقای مولایی ..آقای مولایی ..ای بابا ..
با نهیب من مولایی همکارم به خودش آمدوانگار دست و پایش راگم کرده باشد با لکنت خاصی پاسخ داد …ب ..بخش ..حواسم نبود..
اشاره ای به ارباب رجوع جلوی میزش کردم و گفتم : ایشان با شما کار دارند..
در طول روز همه اش مراقب رفتار مولایی در اداره ‌واتاق کارمان بودم ،امروز با روزهای قبلش فرق کرده بود و همه اش توی خودش بود و هر از گاهی هم زیر زبانی حرفهایی می‌زد..
ساعت کاری که تموم شد ، بهش گفتم که امروز مسیرم با مسیرش یکی است و با سرویس نرود و با من بیایدتا اورا هم سر راهم برسانم .واقعیتش اینطور نبود، صرف اینکه می خواستم علت ناراحتی اش را بدانم ،سو تفاهم نشود ،قصد تفتیش و به قول عامیانه نیت فضولی نداشتم ،اول اینکه همه انسانیم ، دیگر اینکه من و جلیل مولایی با هم بزرگ شدیم و همسایه روبرو در کوچه مان بودیم ،الآنم همکار هستیم ، در خوب و بد و مشکلات کنارم بوده ،خب من وظیفه دارم که اگر تونستم از کمک مضایقه نکنم..
مولایی همانطور ساکت در خودرو نشست ،حرفی نمی زد و فقط خیره به یک جا می ماند..
خودرو را کناری کشیدم و با ناراحتی مضاعفی پرسیدم ، خب جلیل آقا مولایی ،دوست من ، من سالهاست تورو می شناسم ، ایل و تبارت را هم می شناسم ، با هم بچه محل و همکلاسی و الآنم همکاریم ،امروز چه مرگته؟ خدا را شکر مثل من آس و پاسی ، وگرنه می گفتم کشتی هات غرق شده ! بگو ،حرف بزن ، با زنت اختلاف پیدا کردی ؟ آخه یه چیزی بگو پدر آمرزیده…..
جلیل آب دهنش را قورت داد و گوشی همراهش را باز کرد و پیامکی را نشانم داد و با گلویی خشک گفت: این اخطار امروز از بانک ….اومده ، می بینی ، نتونستم اقساطم را به وقتش بدم ، خب گرانی و هزار بدبختی دیگر ،نرسیدم قسطم‌رو بپردازم ، الآنم نوشته از طریق قانونی اقدام میشه ..سپس رو به من کرد و با بغضی مضاعف افزود : رضا ما باهم بزرگ شدیم ، من از دو طرف یتیم بودم ، اما پدرت در حق من پدری کردو‌مادرت، مادرم شد، تو بهتر می دونی ما خانواده آبرو داری هستیم و از بی آبرویی وحشت داریم ..می ترسم!
دستم را روی شانه اش گذاشتم و جواب دادم : جلیل اینکه وحشت و ترس نداره ،همین فردا قبل از اداره باهم می رویم بانک ،تا سرماه فرصت می گیریم .نگران نباش خدابزرگه.
جلیل که پیاده شد ، به فکر رفتم ، اینکه در این برهه از زمان که گرانی کمر مردم را خم نکرده ،بلکه کلا گیر پیچ کرده ، خب چرا بانک ها هوای مشتری هایشان را ندارند و در فشار روحی و روانی شدید قرار می دهند.درسته ، وام گرفتیم باید اقساطش را بدیم ،بر منکرش لعنت ، بازم درسته که اقساط دیر کرده ، اما یه فرصتی دیگر به مشتریان بدیم ، هوای شان را داشته باشیم ، از روسای بانک ها گرفته و معاونین شعب و کارمندان خدوم ، خوب می دانند که مردم وضع اقتصادی مناسبی ندارند چون خودشان هم در جامعه هستند اما این همه «مته روی خشخاش» گذاشتن و مردم را در فشار منگنه قرار دادن برای پرداخت اقساط دیر کرده ، هیچ دردی را دوا نخواهد کرد و بجز افزایش بیماران قلبی که از ناراحتی گرفتار می شوند.
ایکاش مسئولین امر در این مورد تدابیری بیندیشند ،خب اونی که نداره و خرجش از دخلش بالاتر شده چکار باید بکنه تا اینگونه پیامک های تهدید آمیز از بانک ها اعصاب مشتریان را مخدوش وقلبشان را نلرزاند ؟ هوای هم را داشته باشیم ، همدیگر را با جان و دل درک کنیم ، همین.

About Author