سندرم «حذف کهنگی» در مرمت

حضور در بناها و بافتهای تاریخی همراه با حس خوشایندی است که شاید از عمده دلایل حضور انسان ها به بهانه های مختلف در این مکانها باشد؛ حسی از آرامش، سرزندگی، اصالت و نوستالژی شیرین. این احساس درونی به واسطه عوامل متعددی است و یکی از آن ها کهنگی است.
زمان را بُعد چهارم معماری و شهرسازی می دانند که در معنادار کردن شهر و معماری تاثیری شگرف دارد و از جمله علل اینکه مکان های تاریخی برای ما معنایی متفاوت از مکان های جدید دارند همین است؛ معمولا هر چه اثری تاریخی تر حاوی معانی غلیظ تر (البته که مولفه های دیگری نیز در کنار زمان نقش دارند) و حال و هوایی غریب تر. کهنگی که منظور نظر است، کهنگی ارزشمند و تاثیر گذار است، کهنگی معنادار که حاصل گذر یک عمر، پر از قصه های و ماجراهای تامل برانگیز و عبرت آموز است.
کهنگی ما را به عمق تاریخ اثر می برد و دعوت به تامل و تدبر در پسِ پشتِ ظاهر اثر تاریخی می نماید. کهنگی که این جا مد نظر است مترادف با آلودگی، آشفتگی و مفاهیمی از این دست نیست بلکه نشانه های کهنسالی و شواهد گذر زمانی پر محاکات بر یک اثر تاریخی و مفهومی مثبت است. همانگونه که درخت کهنسال صحن یک امامزاده قدیمی، پیره زن گوژپشت نشسته در پیرنشین خانه ای قدیمی، چین و چروک چهره پیره مردی با تجربه، احساسی عمیق و حکایاتی ناگفته را منتقل می کند، کهنگی بناهای تاریخی نیز حال و هوایی (عموما به صورت ناخودآگاه) اصیل، عمیق و دلپذیر را در مخاطبینش ایجاد می کند.
کهنگی، یکی از مولفه های مهم “حس مکان” در مکان های تاریخی است؛ چیزی که حس حضور و میزان ماندگاری کاربر در فضا را افزایش می دهد.
افرادی که تجربه ای متفاوت از حضور در محضر یک استاد سالخورده، در مواجهه با درختی کهنسال و یا یک بنای به جا مانده از یورش باد و باران و آفتاب و یا شهری به جا مانده از گذشته را داشته اند اگر به ناخودآگاه خود رجوع کنند، راحت تر این مفهوم را متوجه می شوند. چنین تجربه ای هر چند خیلی گفتنی نیست اما بسیاری از کسانی که این مطلب را می خوانند در ذهن خود سوابق و مصادیق متعددی از آن دارند؛ لذا دلیلی بر تلاش بیشتر در واکاوی آن نیست که به همان میزان که در مقام بیان دشوار است، در مقام ادراک برای مخاطب آسان خواهد بود.
این کهنگی تاریخی در برهه ای پس از رنسانس آنقدر مهم شد که به جریان هایی افراطی منجر گردید؛ آن جا که عده ای از مرمت گران، به تلاش های فزآینده ای در جهت کهنه سازی بخش های مرمت شده مشغول شدند. در آن دوران اگر مجبور می شدند بخشی را تعویض یا نوسازی کنند برای القاء تاریخی بودن و عتیقه بودن، آن بخش یا قطعه را در قالب مجموعه اقداماتی و با استفاده از موادی که علم شیمی در اختیارشان گذاشته بود، کهنه می ساختند. در آن سال ها “کهنه نمایی” فرایندی دشوار، هزینه بر و نیازمند مهارت بود و در اروپای آن زمان که علاقمند به عتیقه و تاریخ شده بود به شدت رواج داشت؛ از این رهگذر هنر کهنه کاری و هنرمندان کهنه کار جایگاه ویژه ای پیدا کرده بودند. اندک اندک این کار مذمت شد و نظریه پردازان و نظریه های مرمت آن را تخطئه کردند و آن را جعل یک اثر تاریخی و ساخت یک دروغ تاریخی تلقی کردند و تقریبا از دایره علم مرمت حذف گردید.
اما بیماری جدیدی در مرمت ایران در حال رخ دادن هست که در مقابل “کهنه نمایی” قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، شهوت “نونمایی” دارد. موضوع اصلی این نوشته، “سندرم حذف کهنگی” در فرایند مرمت بناها و بافت های تاریخی است. بارها در رجوع به تجربه شخصی خود یا در اظهار نظرهای دیگران حتی عوام درباره بناهای تازه مرمت شده شنیده ام که بنای قبل مرمت علیرغم وضعیت نامناسب، حس و حال بهتری داشته است.
در بسیاری از پروژه های مرمتی، پس از مرمت با بنایی نوساز یا حداقل با ظاهری نو نوار مواجه می شویم که دیگر اصالت قبل را ندارد. درها، هر چند با همان طرح قبلی، تعویض شده، تزیینات دوباره سازی شده، اندودها تجدید شده اند و …
این ها عمدتاً به خاطر غفلت از اصل حداقل مداخله است و اینکه در مرمت، تعمیر بر تعویض، و همینطور ترمیم بر تخریب و دوباره سازی بسیار اولویت دارد. فارغ از مباحث زیست محیطی و فارغ از کاهش فرایند استفاده از منابع خدادادی، این توصیه به واسطه حفاظت از حس و معنای اثر (از شهر گرفته تا حتی یک کوزه ساده) می باشد.
البته که به تبع برخی اقدامات مرمتی، بخش هایی از اثر ناگزیر نو می شوند و گریزی از آن نیست اما صحبت درباره پرهیز حداکثری از نوسازی و عدم اصرار بر نوسازی هست؛ برای مثال تراشیدن اندود های سالم یک بنای تاریخی و اندود مجدد کردن یا جایگزینی آجرهای یک نمای تاریخی با آجرهای جدید به دلیل لب پر شدن آجرها یا آسیب های جزئی دیگری از این دست با آجرهای جدید از این دست مداخلات نامبارک هستند.
اگر بپذیریم، کهنگی مولفه ای حیثیت بخش و کیفیت بخش به مکان های تاریخی است که بر ادراک کاربران تاثیر به سزایی می گذارد بنابراین در فرایند مرمت باید از این حس اصیل مکان حفاظت شود. اگر فرایند مرمت به کهنگی بنا متعرض شود یعنی حس مکان، نوع ادراک کاربران و منظومه خاطرات جمعی افراد مرتبط با بنا تغییر نموده است؛ علاوه بر آن شواهد تاریخی که امکان خوانش و مطالعه بنا در آینده را فراهم می آورد، از بین می رود. این امر یک آسیب جدی خواهد بود که با توهم مرمت بر بنا وارد خواهد آمد. باید بفهمیم که مرمت، جراحی زیبایی نیست؛ کهنگی یک ویژگی مهم در مجموعه های تاریخی تلقی می شود و بخش مهمی از بار اصالت بنا را با خود حمل می کند و ضرورت دارد در کنار سایر ابعاد و ویژگی های بنای تاریخی از آن حفاظت شود. امید می رود این سندرم نامبارک که امروز به وفور به ویژه در مرمت بناها و بافت های تاریخی کشور به چشم می خورد با آگاهی بخشی و نظارت درست بر پروژه ها کاهش یابد و جلو حذف عمدی اصالت، حس ناب، معنای عمیق و شواهد تاریخی آثار تاریخی گرفته شود؛ در غیر این صورت مرمت خود به ابزاری در مسیر آسیب به ارکان اثر تاریخی تبدیل خواهد شد.

About Author